۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

نقش والدین در تربیت فرزندان

والدین در تربیت فرزندان خود نقش مهم و سرنوشت‌سازی دارند. آنان باید برای فرزندان خود دوست و محرم باشند. دوستی پدر و مادر با فرزندان سبب می‌‌شود تا آنان بتوانند بدون ترس، مشکلات، دیده‌ها و شنیده‌های خود را به والدین بگویند.‌
پدران و مادران از آنجایی که با فکر، شخصیت و اخلاق فرزندان خود، آشنا هستند می‌‌توانند راهنمای خوبی برای آنان باشند.‌
متاسفانه بسیاری از آسیب‌ها توسط والدین و مربیان ناآگاه، از روی دلسوزی و محبت بی‌جا برای فرزندان ایجاد می‌‌شود.‌
برای اینکه فرزندانتان خوب تربیت شوند و از آسیب‌های رفتاری و اخلاقی در امان باشند به نکته‌های زیر توجه کنید:‌
در کارهای تربیتی عجله نکنید. آرام حرکت کنید تا به سرعت به هدف‌های خود برسید و بدانید که در مسائل تربیتی، خیلی وقت‌ها سکوت کردن از حرف زدن مهم‌تر است.‌
در محبت کردن، حد وسط را رعایت کنید و موقعیتی را ایجاد کنید تا فرزندان، خودشان تربیت را قبول کنند.
در تربیت دینی در نظر داشته باشید که هدف به وجود آوردن علاقه به مسایل دینی در فرزندان است.‌
اگر در تربیت، فرزندان، آمادگی نداشته باشند، تربیت اثر ندارد. همان طوری که اگر ریشه‌ی درخت در خاک نباشد، هر چقدر آب هم روی آن بریزید، فایده‌ای ندارد. همچنین سعی کنید به چیزی که می‌‌گویید عمل کنید تا فرزندان نیز به آن عمل کنند.‌به تفاوت‌های فردی فرزندانتان توجه کنید و به آنان احترام بگذارید. به علاوه سعی کنید راهی که برای تربیت فرزندان خود به کار می‌‌برید غیر مستقیم باشد؛ زیرا اثر آن بیشتر است از دعوا کردن یا بی‌توجه بودن نسبت به فرزندان خودداری و از تنبیه بدنی آنان پرهیز کنید.

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

حج از نگاه دكتر شریعتی


با توجه به این كه در زمانی هستیم كه حج مهمترین مسئله ما شده

نیاز دیدم نظر دكتر را در مورد حج در این جا براتون بگم:


روایت حج از نگاه دکتر شریعتی

حج: یعنی آهنگ، مقصد یعنی حرکت نیز هم. و همه چیز با کندن از خودت، از زندگیت و ازهمه علقه‌هایت آغاز می‌شود، مگر نه که در شهرت ساکنی؟ سکونت، سکون، حج نفی سکون.چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ. حج: جاری شو!

هجرت از " از خانه خویش " به " خانه خدا"،"خانه مُردم"!

ای برلب‌های دیگران ترانه‌ساز، آهنگ نیستان خویش کن!

موسم: و اکنون هنگام در رسیده است، لحظه دیدار است، ذی حجه است، ماه حج، ماه حرمت. جنگیدن، کینه ورزیدن و ترس. زمین را، مهلت صلح، پرستش و امنیت داده‌اند، خلق با خدا وعده دیدار دارند، صدای ابراهیم را بر پشت زمین نمی‌شنوی؟ و او در خانه‌اش ترا به فریاد می‌خواند، دعوتش را لبیک گوی! پس اکنون که در "دار عمل" هستی خود را برای رحلت به " دار حساب " آماده کن، مردن را تمرین کن، پیش از آنکه بمیری، بمیر.

حج کن!

به میقات رو، و با آنکه ترا آفرید وعده دیدار داری.

احرام در میقات: میقات لحظه شروع نمایش، و پشت صحنه نمایش است و تو که آهنگ خدا کرده‌ای و اکنون به میقات آمده‌ای، باید لباس عوض کنی. لباس! کفن پوش.

رنگ‌ها را همه بشوی!

سپید بپوش، سپید کن، به رنگ همه شو، همه شو، همچون ماری که پوست بیندازد، از"من بودن" خویش بدرآی، مردم شو. ذره‌ای شو، در آمیز با ذره‌ها، قطره‌ای گم در دریا،

" نه کسی باش که به میعاد آمده‌ای"،

خیس شو که به میقات آمده‌ای "

" بمیر پیش از آنکه بمیری "

جامه زندگیت را بدرآور،

جامه مرگ بر تن کن.

اینجا میقات است.

نیت: نیت کن! همچون خرمایی که دانه می‌بندد، ای پوسته، بذر آن"خود آگاهی"را در ضمیرت بکار و خداآگاه شو،

خلق آگاه شو، خودآگاه شو.

و اکنون انتخاب کن،

راه تازه را،

سوی تازه را،

کار تازه را،

و خود تازه را.

نماز در میقات: ای رحمن! که دوست را می‌نوازی! ای رحیم که آفتاب رحمتت، جز تو دیگر کسی را نخواهم ستود که حمد ویژه توست. نماز میقات! هر قیامش و هر قعودش، پیامی ‌است و پیمانی که از این پس، ای خدای توحید هیچ قیامی‌و هیچ قعودی، جز برای تو و جز به روی تو نخواهد بود.

محرمات: هر چه تو را به یاد می‌آورد، هرچه دیگران را از تو جدا می‌کند، وهرچه نشان می‌دهد تو در زندگی که‌ای؟ چکاره‌ای؟ هر چه یادگار دنیاست، هرچه روزمرگیها را برای تو تداعی می‌کند،

هرچه بویی از زندگی پیش از میقات دارد، و هر چه تو را به گذشته مدفونت باز می‌گرداند، مدفون کن.

و خدا ترا دعوت کرده است، ندا داده است، که بیا، و اینک تو آمده‌ای، اینک پاسخش را می‌دهی: لبیک!

لبیک اللهم لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لا شریک

لک لبیک!

کعبه: در آستانه مسجدالحرامی، اینک، کعبه در برابرت! یک صحن وسیع و در وسط یک مکعب خالی، ناگهان بر خود می‌لرزی! حیرت، شگفتی، کعبه در زمین، رمزی از خدا در جهان

مصالح بنایش؟ زمینش؟زیورش؟

قطعه‌های سنگ سیاهی که از کوه "عجون" کنار مکه، بریده‌اند و

ساده، بی‌هیچ هنری، تکنیکی، تزئینی، برهم نهاده‌اند و همین!

و کعبه روبه همه، رو به هیچ، همه جا، و هیچ جا،

"همه‌سوئی"یا"بی‌سوئی"خدا!

رمز آن: کعبه!

امّا....

شگفتا! کعبه در قسمت غرب، ضمیمه‌ای دارد که شکل آن را

تغییرداده‌اند، بدان "جهت" داده است،

این چیست؟

دیواره کوتاهی، هلالی شکل، رو به کعبه.

نامش؟

حجر اسماعیل!

حجر! یعنی چه؟

یعنی دامن!

راستی به شکل یک "دامن" است، دامن پیراهن، پیراهن یک زن!

آری،

یک زن حبس،

یک کنیز!

کنیزی سیاه‌پوست،

کنیز یک زن،

این دامان پیراهن‌ هاجر است، دامانی که اسماعیل را پرورده است،

اینجا " خانه ‌هاجر " است

و اینجا، خانه خدا، دیوار به دیوار خانه یک کنیز؟ و تمامی‌حج به خاطره‌ی ‌هاجر پیوسته است،

و هجرت، بزرگترین عمل، بزرگترین حکم، از نام‌ هاجر مشتق است،

پس هجرت؟

کاری‌ هاجروار!

و ای مهاجر که آهنگ خدا کرده‌ای، کعبه‌ی خدا است و

دامان‌ هاجر!

طواف: آفتابی در میانه و برگردش، هر یک، ستاره‌ای، در فلک خویش،

دایره‌وار، برگرد آفتاب

به رود بپیوند تا جاودان شوی، تا جریان یابی تا به دریا رسی،

چرا ایستاده‌ای؟ ای شبنم؟ در کنار این گرداب مواج خویش آهنگ،

که با نظم خویش، نظم خلقت را حکایت می‌کند، به گرداب بپیوند!

قدم پیش نه!

حجرالاسود، بیعت: از"رکن حجرالاسود" باید داخل مطاف شوی، از اینجاست که وارد منظومه جهان می‌شوی،

حرکت خویش را آغاز می‌کنی،"در مدار" قرار می‌گیری، در مدار خداوند، اما در مسیر خلق!

در آغاز باید، حجرالاسود را"مس" کنی. با دست راستت، آن را لمس کنی

و بید رنگ خود را به گرداب بسپاری.

این"سنگ" رمزی از"دست" است، دست راست، دست کی؟

دست راست خدا.

طواف می‌کنی، دیگر خود را بیاد نمی‌آوری، به جای نمی‌آوری، تنها عشق است،

جاذبه عشق و تو یک "مجذوب"!

از طواف خارج می‌شوی، در پایان هفتمین دور؟

هفت؟ آری!

اینجا هفت، شش به علاوه یک نیست، یعنی که طواف من برگرد خدا،

و هفت؛ یاد آور"خلقت جهان" است.

و اکنون دو رکعت نماز، در مقام ابراهیم.

اینجا کجاست؟ مقام ابراهیم، قطعه سنگی با دو رد پا،

ردپای ابراهیم، ابراهیم بر روی این سنگ ایستاده و

حجرالاسود-سنگ بنای کعبه- را نهاده است.

و اکنون

جاری شو، سیل شو،

بکوب و بروب و بشوی و......

...... بر آی!

حج کن!

و اکنون ابراهیمی ‌شده‌ای!

مقام ابراهیم: اکنون به آن من راستینت رسیده‌ای.....

در مقام ابراهیم می‌ایستی، پا جای پای ابراهیم می‌نهی؟

رویاروی خدا قرار می‌گیری، او را نماز می‌بری.

ابراهیم‌وار زندگی کن، معمارکعبه‌ی ایمان باش

سرزمین خویش را منطقه حرم کن،

که در منطقه حرمی‌!

سعی: نماز طواف را، در مقام ابراهیم پایان می‌دهی

و آهنگ"سعی"می‌کنی، میان دو کوه صفا و مروه، به فاصله سیصد و اند متر.

سعی، تلاش است، حرکتی جستجوگر، دارای هدف، شتافتن، دویدن

در طوف، در نقش ‌هاجربودن،

و در مقام، در نقش ابراهیم و اسماعیل، هر دو.

و اکنون سعی را آغاز می‌کنی،

و باز به نقش‌ هاجر برمی‌گردی.

هاجر تنها،

دوان بر سرکوههای بلند بی‌فریاد!

در جستجوی آب!

آری آب، آب خوردن!

نه آنچه ازعرش می‌بارد، آنچه از زمین می‌جوشد!

مادی مادی! همین ماده‌ی سیالی که بر زمین جاری است و زندگی مادی

تشنه‌ی آن است، بدن نیازمند آن است، که در تن تو

خون می‌شود، که در پستان مادر شیر می‌شود، و در دهان

طفل آب است!

طواف، روح و دگر هیچ!

و سعی، جسم و دگر هیچ!

و ناگهان، یکباره معجزه‌آسا!

- به قدرت نیاز و رحمت مهر-

زمزمه‌ای!

"صدای پای آب"،

زمزم!

و تقصیر، پایان عمره: و درپایان هفتمین سعی، بر بلندای مروه،

از احرام برون آی، اصلاح کن، جامه‌ی زندگی بپوش،

آزاد شو، از مروه، سعی را ترک کن، تنها و تشنه با دستهای

خالی، به سراغ اسماعیلت،

تنهایی تو به سر آمده است،

زمزم، در پای اسماعیل تو می‌جوشد،

خلق در پیرامون تو حلقه زده‌اند،

و چه می‌بینی؟

ای خسته از"سعی"

بر عشق تکیه کن!

ای انسان مسئول!

بکوش!

که اسماعیل تو تشنه است،

و ای"انسان عاشق"

بخواه!

که عشق معجزه می‌کند.

گوشت را، بر دیواره قلبت بنه، به نرمی ‌بفشر، زمزمه‌اش را می‌شنوی،

از سنگستان مروه، به سراغ زمزم رو،

از آن بیاشام، در آن شستشو کن.

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

تربیت فرزند با ادب

یکی از مشکلات تربیتی جوامع حاضر مشکل قصور یا عدم احترام کودکان نسبت به بزرگسالان است. متاسفانه این مشکل با پیشرفت جوامع و در فضای فرهنگی معاصر شدیدتر نیز شده است.

با توجه به تاثیر این موضوع بر تعلیم و تربیت صحیح کودکان ارائه راهکارهایی برای برون رفت از آن ضروری است. برای رفع این مشکل باید در ابتدا به ریشه یابی این مشکل در خانواده پرداخت. چرا که خانواده اولین محیطی است که کودک بر پایه تقلید و اقتباس، به امر یادگیری و آموختن می پردازد. در مرحله بعدی مدرسه و مربیان مدارس، به عنوان تأثیرگذارترین دستگاه تربیتی، می توانند در برخوردهای خود احترام به دیگران را به کودکان آموزش دهد. در کنار خانواده و مربیان مدارس، رسانه های گروهی از جمله مطبوعات و بویژه رادیو و تلویزیون می توانند در ترویج فرهنگ احترام در بین قشرهای مختلف جامعه بویژه کودکان، تاثیر داشته باشند. تحقیق اخیر پس از مقدمه ای کوتاه تاثیر خانواده و والدین و مدرسه و مربیان مدرسه را در تقویت روحیه احترام کودکان نسبت به بزرگسالان، مورد بررسی قرار می دهد.

الف- تأثیر خانواده و والدین

کودک از هنگام تولد با اولین محیط اجتماعی یعنی خانواده رو به رو می شود. او در این زمان معیار مشخصی از " بد " و " خوب " ندارد او بتدریج با اعضای این جامعه کوچک و رفتارهایی که آنها دارند آشنا می شود. اگر کودک از همان ابتدا احساس کند که در این محیط اجتماعی کوچک احترام افراد محفوظ است، توهین و تحقیر در کار نیست بزرگ تر به کوچک تر و کوچک تر به بزرگ تر احترام می گذارد. کم کم علاوه بر این که اهمیت احترام گذاری را درک می کند، خود به خود انسانی محترم و با شخصیت نیز بار خواهد آمد. اگر والدین می خواهند که فرزندانشان به آنها توهین نکنند، خودشان نیز باید به فرزندانشان توهین نکنند.

متاسفانه بسیاری از پدران و مادران توقع دارند فرزندشان کاملاً احترام آنان را نگه دارد، در حالی که خود هرگز به فکر احترام و شخصیت او نیستند، دائم او را سرزنش و تحقیر می کنند و در برابر دوست، همکار و همکلاسی اش، تحقیرش می کنند. غالب رفتارهای آدمی بر اساس یادگیری است و پایدارترین یادگیری ها، یادگیری مشاهده ای است. از این رو کودکان از زمانی که قادر می شوند با بیان ساده ترین عبارات با مادر و پدر و اطرافیان خود ارتباط برقرار کنند، به تدریج قابلیت فراگیری احترام را نیز می یابند. باید بدانیم آنچه به کودک می دهیم همان را پس می گیریم. بنابراین در دوره کودکی اساس یادگیری و آموختن کودکان بر پایه تقلید و اقتباس، استوار است. لذا کودکان در این دوران، همان حرکات پدران و مادران خود را تقلید و انجام می دهند و کم کم احترام گذاشتن به بزرگ ترها در آنان درونی می گردد و در دوران بلوغ این عادت پسندیده را رها نخواهند کرد. بنابراین والدین لازم است بیش از ان که ، اهمیت احترام به بزرگ ترها را متذکر شوند، در عمل بی احترامی کردن را به کودکان نیاموزند و آنها را به بی احترامی کردن وادار نسازند.

والدین باید کودک را همان گونه که هست با معایب و محاسنش بپذیرند. در این مسیر والدین باید از بدو تولد با مهر و عاطفه با او رفتار کنند و رابطه ای مبتنی بر اعتماد و اطمینان و احترام با او برقرار سازند. هر کودکی باید احساس کند که به او ارزش و بها داده می شود و شخصیت او در خانه مورد احترام است تا بتواند به خودباوری رسیده و آن را حفظ نماید و استعدادها و توانمندی های خود را رشد دهد. در این فرآیند کودک با ساختن شخصیت خود، رابطه بهتری همراه با عزت و احترام، با والدین و دیگران خواهد داشت. احترام به دیدگاه ها و برداشت های کودک و احترام به سلیقه او و شرکت کودکان در امور خانواده و درک نمودن احساسات یکی از مبانی تقویت روحیه احترام به دیگران در کودکان است که در محیط خانواده، آن را می آموزند. در حضور دیگران هرگز کودک خود را مورد توبیخ قرار ندهید از به کار بردن الفاظ زشت جدا خودداری کنید . هم چنین باید توجه داشت که پدر و مادر همواره می بایست ضمن اغماض و مستور کردن خطاها و عیوب احتمالی همدیگر، با برقراری رابطه ای گرم و صمیمی و آرام بخش حق شناسی و تکریم و قدردانی، یکدیگر را به کودکان، بهتر و شایسته تر نشان دهند.


بدرفتاری و فریبکاری در بچه هایی که محصول امر و نهی و « بله » و « نه » های والدینشان هستند تا حدی فزونی می گیرد که برای خود و دیگران مشکلاتی ایجاد می کنند. اصولاً کودکان هر کس را که عمیقاً دوست داشته باشند، سعی می کنند با او بیشتر همانندسازی نمایند، و نهایت احترام، حرف شنوی و تمکین تمام عیاری از او داشته باشند . آن دسته از کودکان که غالب اوقات شاهد درگیری ها و تعارض های کلامی، فکری و رفتاری والدین خود هستند به لحاظ ضعف در اعتماد به نفس و از دست دادن احساس خود ارزشمندی، آمادگی روانی لازم را برای تکریم و سپاسگزاری از خود نشان نمی دهند. به طور کلی با تقویت روحیه تکریم والدین به یکدیگر است که فرزندان به زیبایی و از جان و دل می آموزند که چگونه از نیکی های دیگران، بخصوص پدر و مادر و معلم خویش، سپاسگزاری و تکریم و تمجید نمایند. البته گاهی اوقات لازم می آید که در خانه، یکی از والدین، مثلاً پدر به صورت کاملاً دوستانه و به زبان ساده و لحن خوشایند به کودک یادآوری کند که به خاطر لطف و محبتی که مادر به وی روا داشته و زحمتی که برایش کشیده، تشکر نماید و به وی احترام گذارد.

احترام را باید به دست آورد. کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صرف نیاز دارد. یکی از عواملی که می تواند این اعتماد را پیوسته حفظ کند و مایه قوت شخصیت و ثبات کودک باشد این است که در عهد و پیمان خود با کودکان وفادار باشند و هیچ گاه با فرزند خلف وعده نکنند و رفتارشان، خلاف گفتارشان نباشد. کودکان ما آن گونه می شوند که ما هستیم و برای درست تربیت کردن باید درست تربیت شده باشیم. کودکان زمانی یاد می گیرند به سایرین احترام بگذارند که افرادی که برایشان مهم هستند، الگویی از احترام گذاشتن باشند.


ب- تأثیر مدرسه و مربیان مدارس

مدرسه، مکانی است که در آموزش احترام به کودک، نقشی مهم ایفا نموده و در رشد و تکامل شخصیت کودک تأثیر انکار ناپذیر دارد. تحقیقات نشان می دهد که شیوه برخورد و کلام مربی در تقویت احترام کودکان نسبت به بزرگسالان تاثیر تعیین کننده ای دارد .لذا مدرسه نیز می تواند همانند خانواده در ایجاد صفت احترام به دیگران و با رفع صفت ناپسند عدم احترام به دیگران، کودکان را یاری داده و آنان را در جهت خلق و خوی پسندیده احترام به بزرگ ترها تربیت نماید باید بپذیریم که مسئولیت اولیای مدرسه به پرورش قوای عقلانی و آشنا ساختن دانش آموزان به ارزش های شناختی، اجتماعی و اخلاقی، خلاصه نمی شود بلکه اینان مسئول تغییر و اصلاح رفتارهای ناسازگار و سلامت روانی کودکان نیز هستند.

لذا عدم تحقیر کودکان و بر خورد همراه با احترام به شخصیت کودکان و رفتار نیکو و پسندیده خود بخود کودکان را در مسیر رفع این عادت ناپسند قرار می دهد. مربیان باید توجه داشته باشند که یکی از موانع بزرگ ارتباط خوب سرزنش کردن دیگران است در این رابطه پسندیده است مربیان مدارس، بر اساس زمینه های فطری کودکان ارزش های ایمانی، اخلاقی و عملی کودکان را تقویت نموده و زمینه پرورش آنان را فراهم آورده و در عمل به آنان، احترام به دیگران را بیاموزند. و کودکان را همچون وزیر و مشاوری دانست که در کارها و امور، همراه اولیاء و مربیان خویش هستند.


دکتر مینو طباطبائی- ماهنامه کودک

تنظیم و تلخیص برای تبیان: کهتری
تبیان

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

چند نكته ی لازم در تربیت كودكان

اهانت و تحقیر كودك، سرزنش های مداوم و انتقادهای بیجا و به كارگیری تعبیرات غیرمحترمانهاز مهمترین عواملی هستند كه بذر كینه و نفرت را در دل كودك می پاشند.

نوزاد پس از تولد به ارتباط جسمی با مادر نیاز فراوان دارد؛ از این رو نباید ساعات طولانی از مادر جدا بماند. تحقیقات نشان داده است كه از شش ماهگی تا سه سالگی، حضور مادر نه تنها در رشد عاطفی كودك ، بلكه در رشد بدنی و عقلی او نیز تأثیر بسزایی دارد.

در مقایسه بین فرزندان، كودكی كه امتیاز نمی آورد دچار احساس خود كم بینی می شود و اعتمادش را نسبت به پدر و مادر از دست می دهد.

اگر بیش از حد ،سرعت فراگیری را در فرزندانمان تقویت كنیم، امكان باروری و تحكیم مفاهیم را در مراحل بعدی كاهش خواهد داد. سرعت اولیه و تشدید آهنگ رشد ، منجر به تأخیر قابل ملاحظه ای در مراحل بعدی می شود.

هرگز عیب فرزندتان را در رفتارها ، بزرگتر از آنچه هست جلوه ندهید و هرگز عیب هایش را نزد دیگران بازگو نكنید.
همبازی شدن با كودك علاوه بر این كه او را غرق لذت و شادی می كند و صمیمیت را افزایش می دهد، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی را در كودك تقویت می كند.

تحقیقات نشان می دهد كه كودكان پرورش یافته در منزل نسبت به كودكان مهد كودك ، ماهانه از رشد قدی بیشتری برخوردارند.

تربیتی كه آزادی را به كلی در كودك نادیده بگیرد و انتخاب و میل قلبی را از وی سلب كند و تنها مبتنی بر ترس و آداب خشك و بی روح ظاهری باشد، نه تنها دوام نمی یابد بلكه در نهایتبه ركود وعصیان كودك می انجامد.

یك كارشناس مسائل روانی كودكان در اتریش می گوید: چنانچه در روابط نوزاد با پدر ممنوعیتی ایجاد شود، نوزاد در حس وفاداری و دوستی دچار نقیصه می شود و در سال های آینده توانایی ارتباط سالم را نخواهد داشت.

كودكان باید با رنج ها و مشكلات طبیعی زندگی آشنا شوند تا افرادی شكننده، رفاه زده و پر توقع بار نیایند.

اگرچه جنبه های تخیلی داستان برای كودك لذت بخش و مفید است لكن نباید در آن افراط كرد؛ داستان نباید ترس آور باشد؛داستان باید الگوی صحیح و متناسب با سن كودك را ارائه كند، بیان زیبایی ها و نیكی ها، با روح لطیف كودك سازگاراست.
تبیان

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

اصول تربیت کودکان و نوجوانان

تربيت» اصولي‌داردكه بايد رعايت شود تا اسباب آدم‌ شدن فرزندان و دانش‌آموزان عزيز فراهم آيد، و البته تربيت را در زمان‌ها و مكان‌ها تفاوت‌هايي است.

مثلاً بديهي است كه نونهالان امروزي را با اسلوب 40 سال پيش نمي‌توان تربيت كرد و بايد به اصول و روش‌هايي جديد دست يافت.

تربيت، روش‌هايي دارد و مربيان و والدين را فرض است كه با روش‌ها و آداب آن آشنا باشند. اما پيش از هر چيز بايد اصول تربيت را بدانيم تا بتوانيم راه و رسم تربيت را پيدا كنيم. از آنجا كه والدين و مربيان مشغله فراوان دارند و دستيابي به اصول و روش‌ها از راه مطالعه و تحقيق چندان مقدور نيست، بنابراين گفتني‌هاي لازم را مختصر و مفيد عنوان مي‌كنيم.

ما گشتيم و يافتيم؛ همين 10 اصلي كه تقديم مي‌كنيم. بعضي از اين اصول، دهه‌ها و شايد قرن‌هاست كه اجرا شده‌اند و جواب داده‌اند، پس دليلي ندارد كه امروز مؤثر نباشند. اتفاقاً خيلي هم جديد هستند، چرا؟

چون‌ ما مي‌گوييم! لازم نيست كه هر چيز جديدي از آن طرف دنيا بيايد. هر چيزي كه روز آمد و كارآمد باشد جديد است و ما مي‌گوييم كه اين اصول هم خيلي به روز هستند و هم در كارآمدي‌شان شكي نيست! باور نداريد نداشته باشيد!

اين همه والدين پويا، مدارس جذاب و آموزش و پرورش خلاق دارند با استفاده از اصول ما دانش‌آموزان و فرزندان آينده‌ساز را تربيت مي‌كنند مگر موفق نبوده‌اند! اصولي كه اين همه جواب داده است و ده‌ها و صدها سال است كه مشكلات تربيتي مردم را حل كرده است بايد سرلوحه همه آموزش‌ها و كتاب‌هاي روانشناسي و علوم تربيتي قرار گيرند.

اول- به آنچه مي‌گويم عمل كن
واضح است كه «الگو» در تربيت نقشي بسيار اساسي دارد. ما هم اين را قبول داريم، اما الگو كه هميشه لازم نيست عملي باشد. بچه خودش بايد فهم و شعور داشته باشد و از گفته‌ها و فرمايشات والدين، معلمان و ساير بزرگان الگو بگيرد. اصلاً چه معني دارد كه بچه بخواهد براي يادگيري رفتارهاي مطلوب، الگوي عملي داشته باشد. كي حوصله دارد كه اين همه چيز ياد بچه بدهد؟ آن كسي كه از يادگيري مشاهده‌اي صحبت كرده احتمالاً خودش پدر يا مادر نبوده و يا معلمي نكرده است.
تازه اين موضوع صرفه اقتصادي هم دارد. عمل كردن، خيلي جاها هم هزينه دارد و هم دردسر و شايد هم ماليات! اما گفتن در بسياري از موارد نه خرجي دارد نه گرفتاري و نه مالياتي!

دوم- انگيزه پيشرفت داشته باش
توجه كنيد، واژه كليدي در اصل فوق كلمه «بايد» است. بچه «بايد» انگيزه پيشرفت داشته باشد؛ حالا اگر داشت كه چه بهتر، و گرنه به زور هم كه شده، بايد به او انگيزه داد. بچه بايد حركت كند، اگر نكرد بايد هلش داد، و اگر بازهم حركت نكرد بايد...! پدر و مادرهاي بيچاره چه كاري مانده كه براي فرزندان‌شان انجام ندهند، اين همه امكانات تهيه مي‌كنند، اين همه خرج و مخارج؛ حالا اگر بچه نجنبيد حتماً خودش يك مشكلي دارد.
بايد براي بچه انگيزه ايجاد كرد و ما هم هرچه مي‌توانيم بايد به او انگيزه تزريق كنيم: جايزه؛ وعده و وعيد- البته وعده از نوع سرخرمن بهتر جواب مي‌دهد- و خلاصه هر بامبول و كلكي كه بچه را تكاني بدهد. بالاخره بچه‌ها، بچه هستند و خيلي چيزها را نمي‌فهمند و ناچاريم كه بعضي وقت‌ها به زور بفهمانيم كه چه خبر است !

سوم- بچه زرنگش خوبه!
نمي‌دانم در اين كلمه «بايد» چه سري نهفته است كه اين قدر در روش‌هاي تربيتي كاربرد دارد! از قديم هم گفته‌اند بچه براي اين كه آدم بشود، چيزي بشود، سربار جامعه نشود، و خلاصه يك ... بشود بايد درس بخواند. نمي‌دانم با وجود اين كه درس خواندن تنها راه كسب درآمد نيست، پسرها به جاي درس، رغبت بيشتر به بازار كار پيدا كرده‌اند و عوامل زيادي باعث افت انگيزه‌هاي درس خواندن مي‌شود، چرا بعضي‌ها نمي‌فهمند كه درس خواندن چقدر مهم است و اصلاً تنها راه آدم شدن است!
حالا ما كتاب نمي‌خوانيم و والدين و معلمان عزيز چندان اهل مطالعه نيستند چه ربطي به درس خواندن دارد؟! درس خواندن محاسن فراواني دارد كه مهم‌ترين آن اخذ مدرك، دويدن دنبال كار دولتي و افتتاح مسير آب باريكه است!

چهارم- روا‌نشناسان براي خودشان مي‌گويند
يك دليل اين كه ما زياد كتاب نمي‌خوانيم و تنها يافته‌هاي ذهني خودمان را به شما عزيزان عرضه مي‌كنيم اين است كه اصولاً در كتاب‌هاي روانشناسي و علوم تربيتي و غيره، چيز به درد بخوري وجود ندارد. كساني كه اين كتاب‌ها را مي‌نويسند يا بيكارند يا نمي‌فهمند خرج و مخارج زندگي يعني چه. يك عده مي‌نشينند و براي خودشان نظريه و از اين حرف‌ها در مي‌آورند كه چه بشود؟ اگر مردي بيا ببينيم مي‌تواني يك زندگي را بچرخاني؟!
اصلاً دنياي امروز، دنياي كاربرد است و ما كاربردي‌ترين يافته‌هاي خودمان را بر مبناي سال‌ها تجربه به شما ارائه مي‌دهيم. چه‌كار داريد برويد كتاب و نظريه و از اين حرف‌ها بخوانيد.

پنجم- بچه خوب، حرف گوش كن است
«ادب» چيز مهمي در زندگي آدم‌هاست و نشانه‌هاي اصلي ادب، مطيع و سربه زير بودن و حرف گوش كردن است. بچه عاقل بايد با ادب باشد. اصلاً خوب نيست بچه سروصدا كند، نق بزند، ايراد بگيرد، از خودش نظر بدهد و خلاصه خلاف خواسته‌ ما بزرگترهاي با ادب رفتار كند. اين هايي كه مي‌گويند كه براي پرورش خلاقيت و از اين حرف‌ها، بايد به بچه اجازه جسارت و ابراز وجود داد احتمالاً خودشان در بچگي با ادب نبوده‌اند يا درست و حسابي ادب نشده‌اند!ادب، آداب دارد و بايد آداب مطيع و حرف گوش كن بودن را در خانه و مدرسه با جديت به بچه ياد بدهيم.

ششم- تجربه‌، بي تجربه
پس ما بزرگترها چكاره‌ايم؟ خوبيت ندارد بچه همه تجربه‌ها را كسب كند. ما خودمان بايد همه تجربه‌ها را به او ياد بدهيم. عطف به اصول اول و پنجم، بچه بايد گوشش به دهان والدين و مربيان عزيز و دلسوزش باشد تا از آنها تجربه‌هاي زندگي را بشنود.
به قول قديمي‌ها، بالاخره بزرگترها سرد و گرم روزگار را بيشتر چشيده‌اند و البته مخفي نماند بيشتر هم پيراهن پاره كرده‌اند! حالا چه ضرورتي دارد كه بچه‌ها براي كسب تجربه وقت تلف كنند.
ما حي و حاضر و آماده‌ايم كه با توضيحات مفصل و كارشناسانه به آنها بگوييم كه راه و چاه چيست. تلاش بچه‌ها براي كسب تجربه‌هاي عملي در زندگي، تكرار مكررات است و وقت ما و خودشان را هدر مي‌دهد. ما بزرگترها چراغ راه بچه‌ها هستيم و البته لازم است كه همه جا چراغ به دست جلوي آنها حركت كنيم تا در چاه نيفتند! ما چراغيم، چراغ راهنما كه نيستيم!

هفتم- لازم نيست همه چيز را بدانيد!
بچه هميشه بچه است،حتي اگر 25-20 ساله هم باشد! و البته لازم نيست بچه همه چيز را بداند. بالاخره بزرگي گفته‌اند، كوچكي گفته‌اند، شرم و حيايي بايد باشد و به اصطلاح سياسي‌ها، خط قرمزهايي وجود دارد؛ بچه كه نبايد در هر كاري دخالت كند و نبايد از هر چيزي سر در بياورد.
بچه هيچ وقت نبايد فكر كند بيشتر از پدر و مادر و معلمان چيزي مي‌داند و اگر هم واقعاً اين جوري باشد نبايد به روي مباركش بياورد. البته ما آن‌قدر زرنگ و زمان‌شناس هستيم كه بدانيم بچه‌هاي امروزي چيزهاي زيادي مي‌دانندكاريش نمي‌توان كرد، فقط مهم اين است كه طرفين به روي هم نياوريم كه چه خبر است!
بايد حريم‌ها حفظ شوند و بچه‌ها اطلاعات و دانسته‌هاي محرمانه خود را توي دل‌شان نگه‌ دارند و بزرگترها هم انگار نه انگار كه بويي برده‌اند، خود را به كوچه علي‌چپ بزنند كه ما مي‌دانيم كه شما بچه‌‌هاي با ادب و مثبت چيزي نمي‌دانيد!

هشتم- بچه بايد مايه افتخار باشد
بچه بايد مايه افتخار والدين و مدرسه باشد. اين همه زحمت براي بچه‌ها مي‌كشيم كه چي؟ بچه به درد روزهايي مي‌خورد كه آدم جايي بخواهد پز بدهد و افتخارات و شاهكارهاي زندگي‌اش را بيان كند. چه بهتر كه سوژه اين افتخارسرايي بچه آدم باشد كه از گوشت و خون ماست و بالاخره يك جورهايي مال خودمان است!
البته بر كسي پوشيده نيست كه ضعف‌ها و شكست‌هاي بچه‌ها محصول بي‌عرضگي و تنبلي خود آنهاست و قوت‌ها و پيروزي‌هاي‌شان نتيجه تلاش‌هاي شبانه‌روزي والدين و معلماني بزرگ است، يعني خود ما!

نهم- به بچه ها محبت كنيد
محبت نقش مهمي در رشد و شكل‌گيري شخصيت‌ بچه‌ها دارد؛ البته محبت حد و حدود و معيارهايي دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد. محبت موضوعي دلبخواهي است و به حال و حوصله والدين عزيز و معلمان گرامي بستگي دارد.اتفاقاً خيلي مهم است كه محبت رويه‌اي ثابت نداشته باشد چون در اين صورت بچه پررو مي‌شود و توقعاتش بالا مي‌رود. ثانياً اندازه و معيار محبت دست خود ماست.
يك زماني آن قدر محبت مي‌كنيم كه بچه از محبت اشباع شود و براي حفظ تعادل، زماني هم آن‌قدر محل نمي‌گذاريم و بي‌اعتنايي مي‌كنيم كه بچه بفهمد تحفه‌اي نيست! براي كاركردهاي مؤثرتر تربيتي، لازم نيست محبت هميشه راستكي باشد مي‌توان ادا و اطوار محبت را در آورد و به اصطلاح محبت را به صورت نمايشي اجرا كرد.

دهم- امكانات لازم را فراهم كنيد
بديهي و آشكار است كه اگر امكانات نباشد چه مي‌شود. در جهت تحكيم اصول قبلي، لازم است والدين عزيز امكانات را فراهم كنند و كاري به كارهاي ديگر نداشته باشند. شما كيف، كفش، كامپيوتر، اسكيت و تلفن همراه و چيزهاي ديگر را به هر نحوي كه مي‌توانيد براي فرزندتان بخريد تا اول عقده‌اي بار نيايد، دوم- وظيفه والديني را به خوبي ايفا كنيد؛ سوم- سر بچه گرم شود؛ چهارم- مزاحمت‌تان نشود؛ پنجم- اگر لازم شد زحمات‌تان را به رخش بكشيد و توي سرش بكوبيد؛ ششم- در موقعيت‌هاي لازم پز بدهيد چه‌ها كه براي فرزندتان نكرده‌ايد... باز هم بگوييم؟
پارسی طب

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

پدر ، مادر ، ما متهمیم - دکترعلی شریعتی

پدرمومن من ... مادر مقدس من ... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثر اخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی !
که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه معانی الفاظ و ارکانش را می دانی و نه فلسفه حقیقی و هدف اساسی اش را می فهمی. تمام نتیجه کار تو و آثار نماز تو این است که پشت تو قوز درآورد و پیشانی صافت پینه بست و فرق من بی نماز با تو نمازگزار فقط این است که من این دو علامت تقوی را ندارم!

تو می گویی: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بکن کسی با مخاطبی مشغول حرف زدن باشد اما خودش نفهمد که دارد چه می گوید؟
فقط تمام کوشش اش این باشد که با دقت و وسواس مضجکی الفاظ و حروف را از مخارج اصلی اش صادر کند. اگر هنگام حرف زدن "ص" را "س" تلفظ کند حرف زدنش غلط می شود اما اگر اصلا نفهمد چه حرفهایی می زند و به مخاطبش چه می گوید غلط نمی شود!

اگر کسی روزی پنج بار و هر بار چند بار با مقدمات و تشریفات دقیق و حساس پیش شما بیاید و با حالتی ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زاری چیزی را از شما بخواهد و ببینید که با وسواس عجیبی و خواهش همیشگی خود را تلفظ می کند اما خودش نمی فهمد که چه درخواستی از شما دارد چه حالتی به شما دست می دهد؟ شما به او چه می دهید؟
و وقتی متوجه شدید که این کار برایش یک عادت شده و یا بعنوان وظیفه یا ترس از شما هم انجام می دهد دیگر چه می کنید؟ گوشتان را پنبه نمی کنید؟

اگر خدا از آدم خیلی بی شعور و بلکه آدمی که مایه مخصوص ضد شعور دارد بدش بیاید همان رکعت اول اولین نمازش با یک لگد پشت به قبله از درگاه خود بیرونش می اندازد و پرتش می کند توی بدترین جاهای جهان سوم تا در چنگ استعمار همچون چهارپایان زبان بسته ی نجیب بار بکشد و خار هم نخورد و شکر خدا کند و در آرزوی بهشت آخرت در دوزخ دنیا زندگی کند و در لهیب آتش و ذلت و جهل و فقر خود ابولهب باشد و زنش حماله الحطب!!!

و اگر خدا ترحم کند رهایش می کند تا همچون خر خراس تمام عمر بر عادت خویش در دوار سرسام آور بلاهت دور زند و دور زند و دور زند...... و در غروب یک عمر حرکت و طی طریق در این" مذهب دوری" به همان نقطه ای رسد که صبح آغاز کرده بود. با چشم بسته تا نبیند که چه می کند و با پوز بسته تا نخورد از آنچه می سازد! و این است بنده مومن آنچه عفت و تقوی می گویند.

کجایی پدر مومن من... مادر مقدس من... وای بر شما نمازگزارانی که سخت غافلید و از نماز نیز. در خیالتان خدای آسمان را نماز می برید و در عمل بت های قرن را. خداوندان زمین را...

بت هایی را که دیگر مجسمه های ساده و گنگ و عاجز عصر ابراهیم و سرزمین محمد نیستند...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

تکیه گاهی که خمیده است - نیازها و مشكلات دوران سالمندی

سالمندی، مشخصه دورانی از زندگی انسان محسوب می‌شود كه به قول معروف، فرد بار خود را برده و كار خود را كرده و بالطبع هنگامه فراغت و استراحتش فرا رسیده است.



این دوره از زندگی اصولا باید با شیرین كامی همراه باشد ، چرا كه سالمند با كوله‌باری از تجربه به تماشای ثمره زندگی اش می‌نشیند ، نزد اطرافیان عزت و احترامی شایسته می‌یابد و می‌تواند با خاطری آسوده‌تر از فرصت زندگیش بهره ببرد اما این سیمای دوست‌داشتنی از دوران سالمندی به دلیل مشكلات بسیاری كه پیش‌ روی فرد سالخورده قرار می‌گیرد و از برخی نارسایی‌ها و معضلات اجتماعی، اقتصادی، روحی و روانی، فرهنگی و ... ناشی می‌شود غالبا تحقق نمی‌پذیرد.

به این ترتیب ریشه مشكلات سالمندی نه در ذات آن و اقتضائات سالخوردگی و فرتوتی، بلكه در بسترها و شرایطی است كه برای سالمند پدید می‌آید.

اهمیت این شناخت و آگاهی نزد فرد سالمند و اطرافیان هنگامی آشكار می‌شود كه بدانیم بیش از 70 درصد عوارض سالمندی كه به ظاهر از كهولت سن ناشی می‌شود قابل پیشگیری و رفع هستند.

نیازهای روانی سالمندان

این دسته از نیازها بسیار گسترده هستند و حوزه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی زندگی سالمند را در برمی‌گیرد. اگر سالمندان یك جامعه اغلب بیمار، رنجور، افسرده،‌ منزوی و... هستند یا با مشكلات‌ حاد اقتصادی مواجهند، این نارسایی‌ها را نباید به گردن سالمندی انداخت، بلكه باید شرایط مهیا شده برای سالمندان و رویكردهای اجتماعی و رفتاری در مقابل آن را مقصر دانست.



دكتر مهوش بیگی، مشاور خانواده ضمن آن‌كه حضور سالمند در جمع خانوادگی را بستری برای رفع دیگر نیازهای روانی وی معرفی می‌كند ، در این باره توضیح می‌دهد: استقلال‌طلبی فرزندان موجب می‌شود فرد سالمند در سنین پایانی عمر كه بیش از هر زمانی به روابط اجتماعی و عاطفی نیاز دارد به تنهایی درونی و بیرونی دچار شود و از این‌رو نیازهای روانی‌اش بی‌پاسخ بماند. تنهایی، سالمندان را به عارضه‌ای به نام آشیانه خالی مبتلا می‌كند كه طی آن رشته ارتباطات عمیق عاطفی و پیوندهای خونی و نسبی گسسته می‌شود و فرد سالمند احساس خسران و خلا می‌كند. در چنین وضعیتی، سالمند گمان می‌كند از نظر خودش و دیگران به پایان خط رسیده و جز انتظار مرگ وظیفه‌ای ندارد.



دیدگاه‌های نادرست‌

بیهوده نیست اگر رفع دیدگاه‌های نادرست درباره سالمندی را اولین گام برای ارضای نیازهای روانی آنها در محیط خانواده و جامعه بدانیم. بنا به عرف تاریخی و ناهنجاری‌های موجود جامعه، سالمندی را با بیچارگی، ناتوانی، بی‌فایدگی و خرفتی مترادف می‌شمارند و از این رو اظهار نظرهای مخالف و تبلیغ و اشاعه فرهنگ عزت و احترام اجتماعی به سالمندان شیوه‌ای جدید و نوپا محسوب می‌شود و فعالیت‌های فرهنگی برخی نهادهای مدنی و دولتی، تشكیل اتاق‌های فكر، انجمن‌ها، تشكل‌ها و... در جامعه ما سابقه‌ای چند ساله دارند و حركتی لاك‌پشتی و پرفرازونشیب را برای اصلاح دیدگاه‌های فرهنگی، رویكردها و بسترهای جمعی و رسمی آغاز كرده‌اند.

سالمندان پس از نوجوانان، دومین گروه در معرض افسردگی هستند. افسردگی را می‌توان نتیجه مستقیم عدم ارضای نیازهای روانی سالمند دانست كه درجامعه ما با شدت و ضعف نسبی، حداقل 20 درصد جمعیت سالمندان را در بر می‌گیرد. دكتر بیگی اختلال در انجام وظیفه،‌ از دست دادن آزادی و استقلال و اتكاء‌ به نفس، كاهش و فقدان اراده و تصمیم‌گیری، مرگ عزیزان نظیر دوست یا همسر و... را مهم‌‌ترین دلایل بروز افسردگی در سالمندان می‌داند و درباره آن توضیح می‌دهد: افسردگی موجب می‌شود سالمند گمان كند زندگی‌شان ثمره‌ای نداشته و به بی‌انگیزگی مفرط و بی‌‌اعتنایی دچار شود.



افسردگی در مردان با كاهش توانایی‌های جسمی و در زنان با ناباروری و شروع دوره یائسگی ارتباط معناداری دارد. یكی از آسیب‌های جدی دوره سالمندی این تصور تلخ است كه چون سالمند به پایان زندگی نزدیك شده دیگر لذت بردن از زندگی معنایی ندارد. چنین پنداری به كاهش انگیزش سالمند برای انجام امور مفید و حتی فعالیت‌های روزمره منجر می‌شود و بتدریج علائم افسردگی را در وی نمایان می‌كند.

سالمندان به آنچه از سر گذرانده‌اند، كارهایی كه انجام داده‌اند و زمانی كه از دست رفته است بدقت نظاره می‌كنند و می‌‌خواهند بدانند چه اندازه مولد بوده‌اند و زندگیشان چه بازده‌ای داشته است. اگر فرد سالخورده در شرایطی باشد كه روال زندگیش را بی‌ارزش و بدون نتیجه تلقی كند، احتمال افسردگی افزایش می‌یابد.

در این باره توصیه می‌شود اگر سالمندی بیش از حد درباره مرگ سخن بگوید، خود را بی‌ارزش بپندارد یا خلقش كاهش یابد این مشكلات حتما با روانپزشك یا مشاور مطرح شود.



جام جم - امین رحیمی