۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

تفاوت بین عشق و شهوت

عشق و شهوت به عنوان دو مقوله نسبتاً مشابه به شمار می روند. شهوت صرفاً یک امر طبیعی و ذاتی به شمار می رود که برای جذب جنس مخالف به یکدیگر در وجود انسان ها قرار داده شده است. می توان گفت که بدون وجود شهوت انتظار نمی رود که هیچ گونه عشق و یا محبتی میان زن و مرد شکوفا گردد.
شکی نیست که این حس در تمام افراد وجود دارد و تنها راهی است که می تواند به جدایی میان جنس مونث و مذکر پل بزند.
از سوی دیگر یکی از فاکتورهایی که وجود آدمی را شریف و اصیل می سازد، عشق است. عشق یکی از عالی ترین صفات انسانی است که به واسطه آن افراد سعی می کنند "بهتر" باشند. انسان ها شاید تنها به دلیل شهوترانی و زیاده خواهی با یکدیگر درگیری ایجاد می کنند؛ اما برای تشکیل خانواده و زندگی مشترک تنها یک دلیل وجود دارد و آن هم چیزی نیست جز عشق.

عاشق شهوترانی بودن
برای مردان، شهوت یک تجربه کاملاً ذهنی است. سیلی از تستسترون در رگ های آنها جاری می شود و دیگر چیزی را نمی بینند. همانند عشق، شهوت نیز آنها را کور می کند. به همین دلیل است که معمولاً در روابط - به ویژه اگر در ابتدای راه قرار گرفته باشید - گفتن این مطلب که طرف عاشق شماست و یا اینکه احساساتش تنها از روی شهوت هستند، اندکی دشوار می نماید. آقایون خیلی سخت می توانند تشخیص دهند که آیا واقعاً عاشق طرف مقابل هستند و یا او را صرفاً به مانند خیال آتشینی می بینند که هر موقع از جلوی آنها رد می شود، جوشش کوره درونشان شدید تر میشود.
دلیل امر فوق الذکر این است که آقایون این توانایی را دارند که خیلی پیش از اینکه با یک خانم ارتباط عاطفی برقرار کنند، به سادگی می توانند با او وارد رابطه جنسی شوند. هورمون هایی که در بدن آنها ترشح می شود باعث می شود که تصور کنند عاشق شده اند.
به هر حال مشکل اساسی اینجاست که هم عشق و هم شهوت هر دو می توانند آقایون را خلع سلاح کرده و آنها را به شدت آسیب پذیر نمایند. بدین ترتیب آنها به راحتی اراده و قدرت خود را از دست می دهند و تنها برای تجربه سکس، خود را مسخ جنس مخالف می کنند.
همچنین باید اضافه کرد که شهوت سبب می شود تا آقایون تنها از روی احساساتی که در آلت تناسلی آنها ایجاد می شود، تصمیم گیری نمایند و عقل و منطق را به دست باد بسپارند. زمانیکه حس شهوت بر یک مرد غلبه کند، اصلاً اهمیت نمی دهد که آیا او و شریکش مشترکاتی دارند یا خیر؛ او اهمیتی نمی دهد که طرف مقابل اهل کجاست و به کجا می رود؛ تمام حواسش را بر روی پیدا کردن راهی برای رسیدن به دست نیافته های خانم متمرکز می کند. اگر شریک او نیز تنها از روی شهوت با او ارتباط برقرار کرده باشد، این فرصت را از دست نخواهد داد. اما اگر هر دوی آنها عاشق یکدیگر باشند، این رابطه جنسی می تواند منجر به محکم تر شدن رابطه آنها شود.

آیا شهوت است یا چیز دیگری است؟
چگونه می توانید تفاوت میان عشق و شهوت را تشخیص دهید؟ در این قسمت نکاتی را برایتان ذکر کرده ایم که به واسطه آن بتوانید میان این دو مقوله تمیز قائل شوید.
شهوت است اگر:
فقط به ظاهر و اندام او توجه داشته باشید .
حتی قبل از اینکه اسم او را پرسیده باشید، در حال خیال بافی هستید که او بدون لباس چگونه است. یااینکه اگر با او رابطه جنسی برقرار کنید چه احساسی به شما دست خواهد داد.

اهمیت نمی دهید که او چه می گوید
همیشه در حال بهانه آوردن هستید تا به نحوی قرارهای ملاقات خود را با کنسل کنید، مگر اینکه این قرار منجر به قراری رابطه جنسی شود. اگر از شما بخواهد تا کاری برایش انجام دهید، بهانه می آورید و می گویید بیش از اندازه سرتان شلوغ است. اما اگر در کنار شما باشد و با او سکس نداشته باشید این امر ناراحتتان می کند و در ذهن خود، خودتان را در حال برقراری رابطه جنسی با خانم های دیگری تجسم می کنید.
فقط می خواهید برای سکس او را ببینید .
برایتان اهمیتی ندارد که به هیچ وجه با او تماس تلفنی نداشته باشید. از این گذشته اصلاً برایتان مهم نیست که جواب زنگ تلفن او را فوراً بدهید و حتی اگر برای چندین روز هم با او صحبت نکنید، مشکلی نخواهید داشت و ترجیح می دهید هر موقع که دو مرتبه از نظر جنسی تحریک شدید او را ملاقات کنید.
برای شهوترانی با او تماس می گیرید .
پس از اینکه همراه دوستانتان تعطیلات خوبی را پشت سر گذاشتید، یکمرتبه یاد او می کنید و با او تماس می گیرید تا در کنار هم نوشیدنی میل کنید.
بعد از سکس او را ترک می کنید .
پس از این اینکه کارتان تمام شد، به دنبال ساده ترین راهی می گردید که بتوانید محل را تر ک کنید. هیچ نوازشی وجود ندارد، صبح زود برایش صبحانه تهیه نمی کنید، فقط خیلی راحت می گویید: "من باید بروم" .
عشق است اگر :
کششی بین شما وجود داشته باشد .
برای مدتهای طولانی با هم صحبت می کنید و هر ساعت مانند یک دقیقه برایتان میگذرد. گاهی اوقات آنقدر غرق در حرف زدن می شوید که متوجه گذشت زمان نمیشوید.
احساس می کنید او زیباست .
حتی اگر او را بدون هیچ گونه آرایش، در حالیکه موهایش را پشت سرش بسته و مشغول تمیز کردن دست شویی است، ببینید باز هم تصور می کنید که در نظرتان زیباست.
دوست دارید وقت بیشتری را با او صرف کنید .
تنها چیزی که می خواهید این است که با او باشید، چه سکس داشته باشید چه نداشته باشید. حتی اگر به شما بگوید که برای برقراری رابطه جنسی نیاز به سپری شدن مدت زمان بیشتری است، باز هم اهمیتی نمی دهید و قبول می کنید .
آینده خود را با او تجسم می کنید .
حس غریبی در شما ایجاد می شود و فکر می کنید که بدون وجود او قادر به ادامه زندگی نخواهید بود. به خانواده و دوستان خود اطلاع می دهید که قصد ازدواج با او را دارید و خودتان نیز به تشکیل خانواده با او فکر می کنید .
او را به خانواده خود معرفی می کنید .
این موضوع که خانواده تان او رابپذیرد، برایتان اهمیت پیدا می کند و ترجیح می دهید که با تمام اطرافیانتان ارتباط مناسبی برقرار کند.
او را در تمام برنامه های خود شریک می دانید .
چه با دوستان مذکر خود بیرون بروید و چه حیوان خانگی خود را برای قدم زدن به پارک ببرید، در همه حال دوست دارید که او در کنارتان باشد. حتی اگر او آنجا هم نباشد، باز یادش از ذهنتان بیرون نمی رود و به دنبال فرصتی می گردید تا یک تلفن کوتاه به او بزنید و بگویید: "دلم برایت تنگ شده". البته حتماً لازم نیست که دوستانتان متوجه شوند شما یک چنین کاری انجام داده اید .
رمانتیک تر می شوید .
یک مرتبه می بینید که به گوش دادن به موسیقی های عاشقانه و آرام تمایل بیشتری پیدا کرده اید. برای او گل و یادداشت های عاشقانه می فرستید و ترتیب صرف غذاهای رمانتیک در نور شمع را می دهید .
همیشه طرف او را می گیرید .
هر زمان که کسی در مورد او انتقاد می کند، شما سریعاً اقدام به دفاع از او می کنید. در مجامع عمومی همیشه خود را موافق با نظریات او نشان می دهید، حتی اگر در پشت درهای بسته با او مخالف باشید .
او باعث می شود انسان بهتری باشید
.
او شما را به چالش وا میدارد و تشویقتان می کند. با دیدن او شاد می شوید و حاضرید برای خوشحال کردنش هر کاری که از دستتان بر می آید را انجام دهید .
دوست داشتن شهوت
شهوت برای مدت کوتاهی شما را سرگرم می کند. اما عشق مربوط به مدت زمان بسیار طولانی می شود. هر چند گاهی امکان دارد که این دو مقوله در جای یکدیگر قرار بگیرند، اما باید با توجه کامل، تفاوت میان آنها را تشخیص دهید. باید ببینید که خودتان از زندگی چه می خواهید، همه چیز به شما بستگی دارد .
منبع: mardoman.net
گردآوری :پرشین وی

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

روزه ؛ضیافت عشق

رمضان المبارك؛ ماه نزول قرآن عظيم الشأن، ماه قدر و قيام، ماه روزه و رياضت روح در مهماني معنوي پروردگار است. خداي حكيم خالق هستي و آفرينندهء موجودات است و خير و شر و نيك و بد و مصلحت و منفعت خلق خويش را بهتر و برتر از همه مي داند و با در نظرداشت آن، قوانيني در قالب شرع توسط پيامبران و رسولانش براي نظم زندگي وضع كرده، دين نام نهاده و بشر را به رعايت آن فرا خوانده است.

هيچيك از احكام و فرائض دين و نيز سنت هايي كه پيامبران مخصوصاً رسول مبارك اسلام حضرت محمد مصطفي(ص)، آورده و جاري گذاشته است؛ جدا از جنبهء خير و مصلحت خلق نبوده و در هر امري و نهيي و حلالي و حرامي، حتماً فلسفهء مهمي از حيات و حركت سالم و صحي و صلح آميز برزمين در نظر بوده و خير و سعادت دين و دنياي آدمها در آن مضمر بوده است.خداي بزرگ در قرآن حكيم، در واكنش انسانها به مشقت و كراهت بعضي از احكام و سهولت و رغبت بعضي ديگر، از جمله جهاد و جانبازي در راه خدا كه منجر به قتل نفس ميشود و به شدت ناخوشايند است،
با بيان روشن "عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ "، به حكمت هاي نهاني نهفته در احكام و فرائض، اشاره كرده و عجز بشر از ادراك ماوراي اوامر و نواهي شرع را گوشزد نموده و فرموده است: "شايد از چيزي كراهت و نفرت داشته باشيد، حال آنكه ممكن است به خير شما باشد و شايد به چيزي رغبت و محبت داشته باشيد، درحاليكه ممكن است برضرر شما باشد؛ خدا مي داند و شما نمي دانيد." (1)

روزهء ماه مبارك رمضان نيز يكي از احكامي است كه فوق العاده مشقت و زحمت دارد و چه بسا كه مرز ميان دين و بيديني را مشخص مي كند. ايمان بسيار متين و مبين مي خواهد كه از سپيدي صبح تا سياهي شام، كف نفس نشان داده گرسنه و تشنه از تمامي لذات و مشتهيات چشم بپوشد. امت هاي گذشته، اكثراً در آزمون روزه ناكام شده و نتوانسته اند مثل مسلمانان اين امر الهي را، جمعي و همگاني انجام دهند و جلو خواهشهاي نفساني خويش را بگيرند؛ لذا از دينداري بيزاري جسته كافر و منكر شده اند.
هرچند گفته ميشود كه عيسي پيامبر و موسي پيامبر؛ در شب معراج، محمد رسول الله(ص) را در بازگشت از قاب قوسين پروردگار، ملاقات كردند و از حكم روزه پرسيدند؛ و وقتي دانستند كه سه ماه تعيين شده است، حضرت محمد(ص) را وادار كردند كه برگرد و از خدا بخواه كم كند؛ زيرا امت هاي پيشين در اثر سنگيني حكم همين روزه گمراه شدند. پيامبر رفت و يكماه را كم كرد و برگشت. عيسي و موسي بار ديگر اصرار كردند كه برگرد و كم كن كه زياد است. حضرت محمد(ص) رفت و خداوند يكماه ديگر را هم كم كرد. بار سوم كه برگشت، هرچه ايشان اصرار كردند كه برگرد تا خداوند بازهم كم كند، حضرت محمد(ص) نرفت و گفت شرم است ديگر كه يكماه را هم روزه نگيريم! اما دقت در علم رجال و اقوال نشان مي دهد كه اولاً مصدر اين داستان و روايت، معتبر و موثق نيست و در صحت و سندش به شدت ترديد است. از سوي ديگر، فحواي آن به اسرائيليات پهلو مي زند و استنباط مي شود كه يهودي ها براي تاليف قلوب مسلمانان، اين امر را بافته و القا كرده اند تا باتوجه به سنگيني حكم روزه، از يكطرف به مسلمين روزه دار بگويند كه خانهء موسي وعيسي آباد؛ اگر ايشان نبودند معلوم نبود سه ماه روزه داري چه بلايي برسر مسلمين مي آورد! و از طرفي حضرت محمد(ص) را مقصر بكشند كه چرا بار سوم نرفت تا اين حكم از بيخ برداشته مي شد و اين تشنگي و گرسنگي يكماهه براي امت اسلام سوغات نمي ماند!گذشته از اين مجعولات، آنچه مشخص است اينكه روزه از منظر روانشناسي اجتماعي؛ بعنوان يك اصل در زندگي بشر، از ابتداي آفرينش در فطرت و طبيعت انسانها جاري بوده و به نحوي در عكس العمل خاصي از خشم و غضب يا شكرگزاري از نعمت، تجلي داشته است؛ مثلاً اعتصاب غذا به نشانهء اظهار ناراحتي از يك امر ناخوشايند علاوه بر كلانها حتي در كودك شيرخوار نيز تبارز داشته و انسانها از گذشته تا حال، چون راه ديگري براي مقابله با مظالم و جلب مراحم نمي يابند، از اولين و آسانترين راه يعني نخوردن و نگفتن استفاده مي كنند و دست به تحصن و اعتصاب مي زنند؛ گمان مي رود كه اين امر رفته رفته در رنگ و فرهنگ دين، متكامل شده و جنبهء يك سنت اجتماعي و واجب شرعي را به خود گرفته است.
بهرحال قدر مسلم اينكه نفس فرهنگ روزه داري درامت هاي پيشين، از آيهء "كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ"، استنباط مي شود كه مي گويد: "روزه برشما مقرر شد، همانگونه كه بر كساني "قبل از شما" مقرر شده بود؛ شايد پرهيزگار شويد."(2)؛

اما كيفيت و كميت آن مشخص نيست كه چطور بوده و شخص روزه دار، از چه چيزهايي پرهيز مي كرده و روزهاي آن، دلبخواهي بوده يا از سوي شارع حكيم، در متن دين مشخص بوده است.داستان "مريم مقدس" مادر عيسي مسيح در قرآن نيز به روشني اثبات مي كند كه فرهنگ روزه داري، در امت هاي پيشين بوده است.
مريم در وضع حمل وقتي دور از چشم كليسا، به درخت خرما پناه برد و گفت: "اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش‏شده بودم."(3)

فرشتهء خداوند او را دلداري داد و گفت: "از ميوهء درخت و آب چشمه اي كه در كنارت است، بخور و بنوش و ديده روشن بدار! و اگر كسي از آدميان را ديدي بگو: "من براي خداي رحمان، "روزه" نذر كرده ام و امروز هرگز با انساني سخن نخواهم گفت" (4)

اين جريان نشاندهندهء آن است كه روزهء سكوت در آن دوره، رايج بوده است. امت هاي ديگري هم بوده اند كه فقط از بعضي خوراكيها روزه داشته اند و ظاهراً انتخاب روزه و روزهاي آن در سال و تعداد ايام آن، در اختيار خود شان بوده و هروقت ضرورت و مصلحت مهمي براي شان پيش مي آمده، مثل حضرت مريم، به نوعي خاص از روزه داري، برابر با شرايط و احوال و پيشامد شان، متوسل مي شده اند.
در هند هنوزهم اين نوع روزه داري رايج است و زن براي برآورده شدن حوايج خويش، به نوعي خاص روزه مي گيرد و به معبد مي رود و براي شوهرش دعا مي كند. بعضي فرقه ها هم فقط از غذاهاي خاصي روزه دارند و در برابر ديگر خوردني ها و آشاميدني ها آزاداند و ملزم به پرهيز كامل از هرچيز آنهم از اذان صبح تا اذان شام نيستند.روزه داري به اين هيئت و كيفيت سنگين و وزين كه در اسلام و مسلمانان است، در هيچ دين و امتي نبوده و به همين خاطر، اين يك امتياز براي امت مرحومه به حساب آمده است. سيد سجاد حضرت علي زين العابدين امام چهارم، در خداحافظي با اين ماه مبارك در شب اول شوال، با سوز و گداز در لحن يك عاشق وامانده از معشوق، مي فرمايد: "خداحافظ اي ماه بزرگ خدا و اي عيد اعظم اولياء الله؛ چه بدي هايي كه با تو از جسم و روح ما رفت و چه فضيلت ها و خوبي هايي كه از تو به ما فيض رسيد." و بعد در شكرگزاري خداوند از اعطاي چنين ماهي سرشار از رحمت و مغفرت و بركت، درسال براي مسلمانان، مي گويد: "از ميان امت ها مارا به افتخار رمضان، ممتاز كردي و برگزيدي؛ پس به فرمان تو روزهاي آن را روزه مي گيريم و در شبهاي آن به عبادت تو قيام مي كنيم." (5)

حكم وجوب روزهء ماه رمضان، از آيهء "شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآن..." به دست مي آيد كه در آن تصريح شده است: "ماه رمضان؛ ماهي است كه در آن قرآن نازل شده است؛ كتابي كه هادي مردم و حاوي دلايل واضح هدايت و معيار تشخيص حق از باطل است؛ پس هركس از شما اين ماه را درك كند؛ بايد آن را روزه بدارد و كسى كه بيمار يا در سفر است؛ بايد به شمارهء آن، تعدادى از روزهاى ديگر سال را روزه بدارد؛ خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد..."(6)

در آيهء قبل براي كساني كه مريض اند يا در مسافرت به سر مي برند و شرايط روزه داري براي شان ميسر نيست و مشقت دارد، سهولت قايل شده و گفته است: "هركس از شما بيمار يا در سفر باشد (به همان شماره روزهاي سفر و مرض)،
تعدادى از روزهاى ديگر را در سال قضا كند و بر كسانى كه روزه طاقت‏فرساست، بايد كفاره‏ آن را به مسكين طعام بدهد، و هر كس به ميل خود بيشتر نيكى كند؛ پس آن براى او بهتر است و اگر بدانيد روزه گرفتن به خير شماست.(7)

نبي اكرم نيز با سفارشات بيشماري از جمله: "صوموا تصحوا" (روزه بگيريد و صحتمند شويد!) و "الصوم جنه من النار" (روزه سپر آتش است)، امت اسلام را به فوايد مادي و معنوي و دنيوي و عقبوي روزه، آشنا نموده روزه را زكات بدن خوانده و روزه ‌داران را به صدقه بر فقيران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صلهء ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهرباني به يتيمان و نيز عبادت و سجده هاي طولاني، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضيلت اطعام، امر كرده و گفته است: "اين ماه، ماه شكيبايي است و پاداش شكيبايي بهشت است؛ اين ماه، ماه مواسات و برابري است و ماهي است كه خداوند بر روزي افراد با ايمان مي افزايد."(8)

امام علي ابن ابيطالب عليه السلام نيز در بيان هاي بلندي، از روزه تجليل كرده و آنرا مايهء آزمايش خلق خوانده و گفته است: "روزهء نفس از لذتهاى دنيوى، سودمندترين روزه‏ هاست."(9)

وا فزوده است: "روزه پرهيز از حرامهاست؛ همچنانكه شخص از خوردنى و نوشيدنى پرهيز مى‏كند."(10)

و تاكيد كرده است كه "روزهء قلب، بهتر از روزهء زبان است و روزهء زبان بهتر از روزهء شكم است."(11)

بهرحال روزه در آميزه يي از جبر و اختيار شرع و عقل، با فلسفه هاي بلند اقتصادي-اجتماعي، مادي- معنوي، و طبي- بهداشتي، حكمي است كه هرسال يكماه، به سراغ مسلمانها مي آيد تا وجدان انساني اغنيا را از گرسنگي و تشنگي فقرا تكان بدهد و ياددهاني كند كه اندكي از شهوات و لذات نفساني شان بكاهند و به جگرهاي سوخته و لبهاي خشكيدهء مسكينان و مستمنداني كه تمام سال را پيرامون شان در روزه به سر مي برند، توجه كنند و با بركت ثروت و نعمت خويش، صوم بينوايي و بيچارگي شان را افطار نموده، از رحمت و مغفرت خداوند متعال برخوردار شوند.


-----------------1- بقره 216)؛

2- بقره 183﴾

3- مريم 23)

4- مريم 26)

5- صحيفهء سجاديه)

6- بقره 185)

7- بقره 184)

8- خطبه شعبانيه)

9- غرر الحكم، ج 1 ص 416 ح 64)

10- بحار ج 93 ص 249)

11- غرر الحكم، ج 1، ص 417، ج 80)
محمد عزيزي

هفته نامه مشارکت ملی

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

اثرات و فواید روزه


روزه يگانه وسيله صحت و سلامت بدن و تقويت روح و تكميل عقل و فكر انسان است و انسانها را از افعال زشت و رذيله باز مي‌دارد. در مورد اهميت روزه و فوايد آن هم در آيات و روايات و كلام معصومين و سخن بزرگان دين جملات بسياري آمده است و هم از نظر علم پزشكي فوايد زيادي ثابت شده است، لذا در اين مقاله بر آن شديم كه فوايد و اثرات آن را از دو جنبه ديني و پزشكي بررسي نماييم.


فوايد روزه از نظر اسلام گرسنگي براي كمال نفس و دستيابي به معرفت فوايد بي‌شماري دارد. پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايد: به وسيله گرسنگي و تشنگي با نفس خويش مبارزه كنيد كه پاداش آن همچون جهاد در راه خداست و هيچ عملي نزد خداوند بهتر از گرسنگي و تشنگي نيست، و نيز فرمود در قيامت كسي از همه برتر است كه گرسنگي او بيشتر و تفكر او درباره خداوند فزون‌تر باشد. پيامبر اكرم (ص) در جاي ديگر به يكي از اصحاب مي‌فرمايند: اگر ممكن است، هنگام قبض روح توسط فرشته مرگ شكمت را گرسنه و جگرت را تشنه نگه‌دار، چرا كه بدينوسيله شرافت منازل آخرت را درك خواهي كرد و با ورود روح تو به عالم ديگر فرشتگان شاد و خشنود مي‌گردند و خداي جبار بر تو درود خواهد فرستاد و نيز فرمودند: شكمهايتان را گرسنه بداريد شايد دلهاي شما خداوند را مشاهده كند. در حديث معراج خطاب به پيامبر (ص) آمده است:

اي احمد!

آيا مي‌داني كه روزه چه نتايجي در بردارد؟ عرض كرد: خير، فرمود: نتايج آن كم‌خوري و كم حرفي است ... سكوت موجب حكمت و حكمت موجب معرفت و معرفت موجب يقين است. در اين روايات و دهها روايت ديگر فوايد و فضيلت گرسنگي و روزه‌داري مطرح شده است اما با مراجعه به كتب اخلاقي فوايدي معنوي و خاص براي روزه‌داري مطرح شده است كه عبارتند از:

* صفاي نفس:

يكي از اثرات عجيب روزه صفاي نفس است چرا كه پرخوري باعث مي‌شود كه بخار مغز زياد و چيزي شبيه مستي بر انسان عارض و قلب از فكر و سرعت انتقال سنگين شود. اما گرسنگي موجب صفا و رقت قلب مي‌شود و آنرا براي استمرار فكر كه نتيجه آن معرفت است مهيا مي‌كند و نوري محسوس براي شخص از آن آشكار مي‌شود.

پيامبر اكرم (ص) مي‌فرمايند: كسي كه خود را گرسنه بدارد فكر او بزرگ و با عظمت خواهد شد. *

خضوع و فروتني: انساني كه پرخوري مي‌كند به تندروي در كارها و شادماني بيش از اندازه و معمول مبتلا مي‌شود كه ريشه سركشي و طغيان است اما روزه‌داري و گسنگي موجب خضوع و فروتني مي‌گردد كه اين مقدمه‌اي است براي تسليم شدن در برابر پروردگار.

* فروكش كردن شهوات و خواسته‌ها (عفت و پاكدامني) از ديگر فوايد روزه تأثير آن در پاكدامني و عفت است در انسان خواسته‌ها و شهواتي وجود دارد كه موجب صدور گناهان بزرگ مي‌گردند. چون روزه‌دار مدتي نفس را از خواهشهاي نفساني منع مي‌كند، تدريجاً حالت تصميم و اراده در وجود او پديد مي‌آيد و مي‌تواند از جميع خواسته‌هاي خود كه احياناً براي او زيانبخش است چشم بپوشد و حالت حيوانيت از او سلب و كم‌كم به حالت ملكوت و فرشتگان نزديك مي‌شود.

* امكان انجام عبادات كم‌خوري و امساك از خوردن و آشاميدن نتايج سودمندي چون بي‌نيازي به تخليه و تهيه خوراك و مبتلا نشدن به بيماريهاي فراوان دارد چرا كه پرخوري منشأ امراض است و كسي كه از اين امور به دور باشد مي‌تواند به انجام همه عباداتي كه براي او مقرر كرده‌اند با سلامت كامل و فراغ بال بپردازد.

* كمك به فقرا و مساكين از فوايد ديگر روزه آن است كه وقتي انسان در اثر روزه گرفتن، گرسنه شد؛ طعم گرسنگي را مي‌چشد و به حال گرسنگان آشنا مي‌شود و در نتيجه شفقت و مهرباني اونسبت به همنوع خود تحريك مي‌گردد و در فكر كمك به حال بينوايان و مستمندان خواهد افتاد.

* برطرف شدن خواب زياد خواب زياد موجب از بين رفتن عمر و از دست رفتن فرصتهاي زندگي مي‌شود ولي گرسنگي باعث بيدار ماندن و در نتيجه رسيدن به خيرات فراواني چون سحرخيزي و نمازشب و رسيدن به مقام محمود است.

* مبارزه با شيطان: بالاخره گرسنگي بهترين راه براي دفاع از حملات شيطان است و غضب و شهوت را تسكين مي‌دهد و شيطنت و درندگي را تخفيف مي‌بخشد. لذا رسول خدا (ص) فرمودند: بدرستيكه شيطان در مجاري وجود بني‌آدم مانند خون در رفت‌و‌آمد است پس راه را بر او به وسيله گرسنگي تنگ كنيد.

فوايد روزه از نظر پزشكي بزرگان و پزشكان مسلمان و حتي غيرمسلمان هم در فوايد طبي روزه كتابها نوشته و مقالات فراواني را به چاپ رسانده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند كه هيچ دارويي براي بهبود مزاج انسان بهتر از روزه گرفتن نيست.

زيرا پيامبر (ص) فرمود: معده خانه هر دردي است و بسياري از مرضها ناشي از پرخوري مي‌باشد و پرهيز كردن و كم‌خوردن سرآمد هر دارويي خواهد بود. حكما گفته‌اند هفتاد و چند نوع از بيماري در اثر بي‌ملاحظگي در غذاها و زياده‌روي در خوردن و آشاميدن است و بهترين راه جلوگيري از اين امراض همانا امساك از خوردن و مخصوصا روزه گرفتن است.

با اين مقدمه بايد ذكر كنيم كه درباره فوايد روزه‌داري از نظر علم پزشكي بحث‌هاي زيادي شده است و امروزه با پيشرفت تكنولوژي و تحقيقات وسيع و عميق ثابت شده است كه روزه‌داري،در مجموع براي سلامت بدن ضروري است، و حتي در كشورهايي كه اعتقادي به اين مسأله ندارند، پزشكان براي درمان بعضي از بيماران از رژيم غذايي "چند ساعت ناشتابودن" براي مدت محدودي استفاده مي‌كنند.

روزه‌داري در واقع يك استراحت كلي براي بدن و همانند خانه‌تكاني و غبارروبي و پاكسازي و نظافت كل سيستمهاي بدن انسان است. همانطور كه قلب انسان لحظه‌اي كار مي‌كند و لحظه‌اي استراحت، بدن انسان هم بعد از 11 ماه كار مداوم، نياز به يك استراحت يك ماهه دارد.

امروزه علم پزشكي ثابت كرده است كه در رژيم غذايي روزه‌داري، چربيهاي اضافه‌ بدن تحليل مي‌رود، چاقي بي‌رويه و مضر كاهش مي‌يابد، فشار روي مفاصل كمر و اندامهاي تحتاني كم و دستگاههاي قلبي و عروقي و گوارشي تنظيم و تعديل مي‌شوند دستگاه دفاعي بدن نيز به حالت آماده باش درمي‌آيد، تقويت و تنظيم مي‌شود. يكي از دستاوردهاي مهم علم پزشكي نشان مي‌دهد كه با روزه‌داري، موادي در بدن به وجود مي‌آيند كه خيلي بيشتر از حد معمول است و اين مواد نقش عمده‌اي در پيشگيري از عفونتهاي ميكروبي و ويروسي و از بين بردن سلولهاي سرطاني دارند. چون در حالت عادي بسياري از اين ميكروبها و ويروسها در بدن، به حالت نهفته و نيمه فعال قرار دارند و وقتي بدن انسان ضعيف مي‌شود، آنها فعاليتهاي شديدي را شروع مي‌كنند و شروع به تخريب مي‌نمايند. با روزه‌داري مواد از بين برنده اين موجودات مزاحم در بدن افزايش مي‌يابد و شروع به حذف و نابودي آنها مي‌نمايد. در واقع بايد گفت روزه‌داري سبب پاكسازي كلي بدن مي‌شود و انسان را آماده مي‌سازد تا در مقابل بسياري از خطرات و بيماري‌ها مصون بماند.

در اين ماه، بدن تحت تأثير فشارهاي مختلف روحي و جسمي قرار مي‌گيرد و به اصطلاح استرس‌هاي مختلفي به بدن وارد مي‌شود و بدن عكس‌العمل‌هاي متفاوتي از خود نشان مي‌دهد. اين در تنگنا قرارگرفتن و دچارمضيقه شدن و تحمل استرسهاي مختلف، در واقع امتحان و محكي است براي انسان كه بنيه او خصوصا بنيه دفاعي‌اش چگونه است؟

در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه: فقر و محروميت غذايي كه در اثر روزه ماه مبارك رمضان ايجاد مي‌شود، تأثير بسيارمثبتي در تقويت قواي روحي ورواني دارد و به شخص اعتمادبه‌نفس و اطمينان مي‌دهد تا در مقابل بسياري از خطرات روحي ، جسمي و محروميت‌ها مقاومت نمايد و شخصي با ثبات و متكي به اراده به وجود آورد تا در مقابل استرس‌ها و فشارهاي روحي و اجتماعي تاب وتوان كافي را به دست آورد و دست به رفتارهاي نادرست وناهنجار نزند. روزه اثرات زيادي بر روي اركان بدن دارد كه بايد اطبا و پزشكان كتابها و مقاله‌ها در مورد آن بنويسند اما در يك كلام مي‌توان گفت روزه، حلول تندرستي در بدن انسان مي‌باشد.

ايرج يارمحمدي

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

نقش خانواده در تربیت فرد


خانواده و اهمیت آن در دوره کودکی

نوزاد در خانواده به دنیا می‌آید و اولین تعاملات خود را با محیط آغاز می‌کند. در این کانون اولیه اولین تأثیر و تأثرات متقابل آغاز می‌شود و کودک کم کم در فرآیند رشد و اجتماعی قرار می‌گیرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهای اولیه کودکی نقش بسزایی در رشد شخصیت و آینده او دارد. بیشتر طرحواره‌ها و شناختهای کودک از خود ، اطرافیان و محیط در این دوران شکل می‌گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و تا چه حد تلاش می‌کند نیازهای او را برآورده سازد. کودکانی که در این سنین از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمی‌شوند به انواع مشکلات مبتلا می‌شوند. مشکلات این کودکان اغلب با شیطنتها ، دروغگوییها و حرف نشنیدنهای ساده شروع می‌شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاریها و جنایات بزرگسالی منتهی می‌شود. سخت گیری زیاد والدین یا بی‌توجهی آنها ، یا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کلیه نیازهای منطقی و غیر منطقی او ، شخصیت سالمی را به بار نخواهد آورد. سلامت خود خانواده ، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است.

اهمیت خانواده در دوران نوجوانی

نیازهای مرحله نوجوانی دوران حساس است. بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران ، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر این اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود. در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگیهای دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید. و چه بسا که اقدامات نادرست از سوی خانواده ، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره ، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور ساخته و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد با گرایش به زمینه‌های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی و سایر زمینه‌ها مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد. سخت گیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و همچنین سهل‌ گیری و آزاد گذاری آنها فرزند را موجودی سرکش ، طغیانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از این گذشته این دوران ، دوران الگو گیری و همانند سازی و لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این اهمیت بسزایی دارد. هابز معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده‌هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه‌اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده‌های سالم بیرون آمده‌اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده‌های ناسالم هستند.

اهمیت خانواده = سلامت خانواده

انحرافات خانواده ، عدم سلامت روانی خانواده ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تأثیری که روی اعضاء خود دارد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. افراد پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می‌شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده وارد اجتماع می‌کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده‌های آن وابسته است. لامارک و لوپله و دیگران ، خانواده را مهمترین کانونی می‌دانند که جامعه از آن تغذیه می‌کنند. به این ترتیب فرد در کنار تأثیری که از اجتماع خود می‌پذیرد با توشه‌ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنین تأثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بلکه بر مسائل کلان اقتصادی - اجتماعی و سیاسی یک جامعه نیز نقش دارند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که اصلاح یک جامعه ، پیشرفت و ترقی آن از جنبه‌های مختلف تأثیر اصلاح خانواده ، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست.

ارايه کننده: سحر ميرشاهي

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

تنبیه بدنی؛ هرگز


وقتی سخن از «تنبیه» به میان می‌آید، اولین چیزی که به ذهن می‌رسد معنای «انضباط» است. در نتیجه بعضی از افراد تنبیه را با انضباط و اطاعت کورکورانه مترادف می‌دانند. یعنی معتقدند که انضباط در سایه ی اطاعت کورکورانه به‌دست می‌آید و منضبط کسی است که بدون اظهارنظر، دستور مافوق خود را اجرا نماید.

متأسفانه بسیاری از والدین و مربیان نیز همین فرض‌ها را پذیرفته‌اند و معتقدند اگر کودک از آنها اطاعت محض کند، کودکی منظم و سر به راه بوده و در غیر این‌ صورت باید تنبیه گردد. به عقیده ی آنان ترس از تنبیه، کودک را به اجرای وظایف معین وا می‌دارد و مانع از انجام کارهای خلاف مقررات می‌گردد.

درست است که تنبیه اثر فوری دارد و کودک را از ادامه ی تخلف باز می‌دارد ولی او را نسبت به زشتی کار، آگاه نمی‌سازد. بنابراین اصلاً اثر تربیتی ندارد گذشته از این که اثرات منفی زیادی نیز بر روح و روان کودک باقی می‌گذارد. اصول تربیت اقتضا می‌کند که آدمی عمل خلاف را نه از ترس تنبیه، بلکه به صرف خلاف بودن آن مرتکب نشود و تنها برای این که وجدانش از ارتکاب به گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند پس تنبیه، در درازمدت عملاً رفتار تنبیه شده را از خزانه ی رفتار حذف نمی‌کند و توفیق موقتی آن به بهای گزاف کاهش کارآمدی کلی فرد و خوشوقتی او تمام می‌شود.

«تنبیه» در درازمدت بی‌تأثیر است. چنین به نظر می‌رسد که تنبیه صرفاً رفتار ناشایست را پس می‌زند و زمانی که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ، به میزان اولیه باز می‌گردد. بنابراین، گرچه تنبیه اغلب خیلی موثر به نظر می‌رسد، اما در واقع اثری ناپایدار برجای می‌گذارد. دلایل روانشناسان برای نامناسب بودن تنبیه از قرار زیر می‌باشد:

آثار جسمی‌- روحی
تنبیه آثار جانبی و هیجانی نامطلوب بر جسم باقی می‌گذارد. کودک تنبیه شده می‌ترسد و حتی گاهی این ترس خود را به محرک‌های مختلفی که هنگام تنبیه شدن حضور دارند نیز تعمیم می‌دهد.

بی‌اثر بودن آن
تنبیه به کودک نشان می‌دهد که چه کار نکند، نه این که چه کار بکند. در قیاس با تقویت و تشویق، تنبیه عملاً هیچ‌گونه اطلاعاتی در اختیار ارگانیسم قرار نمی‌دهد.

اثر معکوس تربیتی
تنبیه علاوه بر اینکه اثر مثبت تربیتی ندارد، صدمه زدن به دیگران را توجیه می‌کند. وقتی که کودکان تنبیه می‌شوند، تنها چیزی که می‌آموزند، این است که در بعضی موقعیت‌ها صدمه زدن به دیگران جایز است.

ایجاد پرخاشگری
تنبیه، شخص تنبیه شده را نسبت به عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگر می‌کند خود این رفتار نیز موجب بروز مشکلات دیگری می‌گردد چنانکه مشاهده می‌شود افرادی که از سوی مراجع کنترل کننده در جامعه که تنبیه را به عنوان وسیله ی اصلی کنترل به کار می‌برند، افراد بسیار پرخاشگری هستند و مادام که تنبیه یا تهدید تنبیه برای کنترل رفتار آنان به کار می‌رود، هم‌چنان پرخاشگر باقی خواهند ماند.

عدم اصلاح پاسخ فرد به عوامل بیرونی
تنبیه، اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نامطلوب دیگر می‌سازد و به صورت غیرمستقیم به فرد عمل نامطلوب دیگری می‌آموزد مثلاً کودکی که به دلیل ریخت وپاش کردن اسباب‌بازی‌هایش تنبیه می‌شود، کودکی بهانه گیر‌ و گریه کن بار می‌آید.

افراد به‌طور غریزی به کسی که رفتارشان آنها را می‌آزارد، حمله می‌کنند، شاید نه به صورت فیزیکی، بلکه با انتقاد، عدم تأیید، سرزنش یا تمسخر بنابراین تنبیه تنها به صورت جسمی و فیزیکی نیست بلکه به صورت زبانی و روحی هم ممکن است نمایان گردد.

وقتی که والدین فرزند خود را به دلیل این که به کودکی کوچک‌تر کمک کرده، تشویق می‌کنند، یا به دلیل اینکه نمره ی 20 گرفته به او مقداری پول می‌دهند، در واقع تقویت‌کننده ی مثبت را به کار برده‌اند، تقویت‌کننده‌ها ممکن است شامل موارد اجتماعی (مانند: تشویق، محبت و ...) یا غیراجتماعی (مانند: چیزهای ملموس، امتیازات خاص و...) باشند.

البته قابل ذکر است که معمولاً والدین به طور غیرعمدی رفتار کودک خود را تقویت می‌کنند. هر گاه والدین تسلیم گریه‌ها یا خواسته‌های غیرمنطقی کودک شوند، نه تنها رفتار خلاف کودک را از بین نبرده‌اند بلکه همان رفتاری که قصد از میان بردنش را داشتند، تقویت کرده‌اند. بنابراین ما می‌توانیم به جای تنبیه از تقویت‌کننده‌های مثبت و منفی استفاده کنیم و کودکمان را به رفتار درست وا دار نماییم، هر چند این روش در آغاز وقت‌گیر به نظر می‌رسد، ولی زمانی که چندین بار در مقابل رفتار ناخوشایند کودک مقاومت شود، آنان یاد خواهند گرفت رفتارهایی را که والدین یا مربی به آن بی‌توجه هستند، سریع ترک کنند.

تقلید از روش تنبیهی والدین
کودکانی که به هر نحوی مورد تنبیه بدنی یا کلامی والدین قرار می‌گیرند در آینده ی بسیار نزدیک امکان دارد همان روش‌ها را برای تربیت کودکان خود به کار ببرند بدین ترتیب بدرفتاری با کودکان از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهد شد.
پرهیز و دوری کودک از تنبیه کننده‌اش:
این امر نیز یک اصل در روانشناسی است. انسان از کسی که او را مورد اعتراض یا آزار قرار می‌دهد همواره روگردان خواهد بود و در صورت ادامه ، تنفر و گریز بوجود می‌آید عواقبی مانند فرار از خانه یا مدرسه هم می‌تواند از نتایج این امر باشد.
تخریب شخصیت کودک: همان‌گونه که تنبیه بدنی عواقب جسمی در پی دارد تنبیه‌های کلامی و روحی باعث از هم پاشیدن شخصیت کودک شده رفتارهای پرخاشگرانه، عدم تشخیص صحیح از غیرصحیح، پناه بردن به دروغ و... را منجر می‌گردد.

امام علی(ع) نیز تنبیه غیربدنی را در مواقعی لازم دانسته‌اند و در جواب مردی که از فرزند خود به حضرت شکایت می‌کرد، فرمودند: فرزندت را نزن و برای ادب کردنش از او قهر کن، ولی مواظب باش قهرت طول نکشد و هر چه زودتر با او آشتی کن.

در روش تربیتی اسلام محبت، رحمت، احترام، عفو و بخشش همیشه مطلوب است و تندی و عتاب و خطاب و غضب نسبت به کودک نه تنها مطلوب نیست بلکه نهی هم شده است. شاهد این مدعا این است که در سیره معصومین(ع) مشاهده نشده است که آنها فرزندان خود را و یا کودکان دیگری را تنبیه کرده باشند. بطور کلی می‌توان نتیجه گرفت که هنگام تربیت کودکان هر گونه تشویق مثبت و منفی را باید کنار بگذارید البته باید توجه داشت که به رفتارهای خوب کودک باید بها داد و آنها را تشویق نمود در صورتی که والدین و مربیان به صورت ناخودآگاه فقط در برابر رفتارهای منفی واکنش نشان می‌دهند. سپس نسبت به اخراج یا تنبیه موقت اقدام نمایید البته این کار باید با شرایط زیر انجام گیرد.
اخراج موقت
موثرترین روش در این مواقع اخراج یا تبعید موقت است. اخراج 5 دقیقه‌ای باید بدون هیچ‌گونه ملامت، سرزنش، دعوا و... و فقط با ترک صحنه و بی‌اعتنایی انجام گیرد در غیر این صورت اگر همراه با ملامت باشد اثر گذار نخواهد بود. هنگام به کار بردن این روش باید کاملاً آرامش و خونسردی و سرعت عمل را حفظ کرد و دانست که هدف اصلی جدا کردن کودک و قطع رفتار نامطلوب است. بعد از 5دقیقه نیز باید کودک را بدون هیچ‌گونه توضیح و تفسیری صدا کنید و از گفتن این عبارت بپرهیزید:« حالا می‌تونی از اتاق خارج بشی» و یا «حالا اجازه داری با برادرت بازی کنی» نگویید که چه کاری می‌تواند انجام دهد یا انجام ندهد. خیلی ساده فقط بگویید که 5دقیقه تمام شد.

روش اخراج موقت به خاطر انعطاف‌پذیری فوق‌العاده، در بسیاری از موارد قابل اجراست. مشخص است که اخراج موقت به راحتی و به آسانی در خانه قابل اجراست، اما با کمی ابتکار می‌توانید آن را با شرایط دیگر هم تطبیق دهید؛ مثلا اگر به گردش یا سینما می‌روید و عجله ی چندانی هم ندارید، می‌توانید خودرو را نگه دارید و بچه‌ها را از ماشین بیرون آورید و آنها را 5دقیقه در محل‌های جداگانه قرار دهید. مطمئن باشید اگر بچه‌ها برای رسیدن به مهمانی و ... عجله داشته باشند این موثرترین تنبیه برای آنهاست تا دوباره مرتکب اشتباه نشوند.

در چند جمله باید گفت زمان و نحوه ی استفاه از تمام روش‌های تربیتی تابع ابتکار، قوه ی تشخیص و شناخت والدین و مربیان از اوضاع محیطی و شرایط روحی و روانی بچه‌ها است و والدین و مربیان باید در تشخیص روش درست به بچه‌ها کمک کنند. تشخیص این که چه کاری درست و چه کاری نادرست است.

نویسنده:مدیراعظم میثاقی‌نژاد
کارشناس آموزش و پرورش

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

تا چه حد سخت گیر باشیم؟

اکثر ما به جایی رسیده ایم که در جدالی بین خواسته های ما و فرزندمان، آنها پیروز شده اند؛ بااین حال هنوز بسیاری از ما، مهارت های کنترل مناسب این شرایط را یاد نگرفته ایم. شکی نیست که منطقی بودن با کودک لجباز کار سختی است و گاهی اوقات صبر شما به پایان می رسد، اما راه های مؤثری برای حل مشکل لجبازی بچه ها وجود دارد تا خانه شما را از یک منطقه جنگی به بهشتی آرام تبدیل کند. آگاه باشید که اجرای این راهکارهای از اوان کودکی نتایجی کارآمد تر به همراه خواهد داشت. لذا بهتر است پیش از بچه دار شدن یبا همسرتان در مورد اهدافتان از روش های تربیتی صحبت کنید.
آگاهی از لجبازی کودکان
لجبازی در کودک کاملاً طبیعی است. هر کودکی تا حدی لجبازی می کند، چون این طبیعت آنهاست که اطرافشان را آزمایش کنند و بفهمند که تا کجا می توانند پیش روی کنند. با این حال، بچه ها حد و مرز خود را نمی شناسند و این وظیفه والدین آنهاست که محدودیت ها را برای آنها مشخص کند. اینجاست که نقش مدیریتی پدر و مادر شروع می شود که هرچه زودتر باشد، بهتر است.
راه حل چیست؟
نظم مؤثر، بهترین راه پیشگیری و همکاری با کودک لجباز است.
قانون اول: در رفتار با کودک باید ثابت قدم بود. یعنی این که شما و همسرتان باید از قبل، در مورد این که فرزندتان مجاز به انجام چه کارهایی است و چه کارهایی را نباید انجام دهد، هماهنگ باشید. و نیز باید بدانید، در صورتی که فرزندتان ازحد خود تجاوز کرد چگونه با او برخورد کنید که در این مورد نیز نیاز به هماهنگی قبلی دارد.
وقتی کودک کار خطایی انجام می دهد نباید یکی از شما کودک را دعوا کند و دیگری از او حمایت کند. همچنین نباید در مورد یک عمل کودک یک روز بی توجه باشید ولی روز دیگر به خاطر همان کار او را دعوا کنید. نتیجه آنکه روش شما باید مداوم ، مشابه، و هماهنگ باشد.
قانون دوم: وقتی کودکی لجبازی می کند، آرام اما محکم و ثابت قدم باشید. اگر این دو قانون را درست اجرا کنید، حد و حدود خود را درک می کند. داشتن برنامه ریزی روزانه برای کودک باعث می شود تا شرایطی که باعث تنش شده کم شود و کودک بفهمد که شما چه توقعاتی از او دارید. مثلاً بهتر است که برنامه غذا، ساعت خواب و دیگر مسائلی که برای شما اهمیت دارد از قبل مشخص شود تا کودک بداند که شما چه توقعی از او دارید. البته همان گونه که بچه ها موظف هستند که بدون سؤال، برنامه مورد نظر شما را اجرا کنند، شما نیز باید وقتی برای کارهای مورد علاقه کودک در نظر بگیرید. باید بدانید که کودکان دارای نظرات خاص خود هستند و می توانند برای خود تصمیم بگیرند. این مسئله بخش مهمی از شکل گیری شخصیت کودک را شامل می شود. حتی گاهی اوقات زمانی را با در نظر گرفتن نظر او و مشورت با او برای انجام فعالیت تنظیم کنید .پس این شما هستید که مسائل قابل بحث و غیر قابل بحث را مشخص کنید.
تا چه حد سخت گیر باشیم؟
والدین نباید در مورد تنبیه کودکشان خیلی سهل انگار یا خیلی خشن عمل کنند. هر دو عملکرد نتایج ناخوشایندی خواهد داشت. اگر کودکی بدون آنکه فرصت کافی برای تصمیم گیری داشته باشد، جواب منفی بشنود هرگز قادر نخواهد بود که برای خود تصمیم بگیرد یا نظر بدهد. بهترین راه برای مهار کودکی که بر سر مسئله ای پافشاری می کند، اجرای سه راه حل زیر است:
• اول: آرام اما محکم و قاطع به فرزندتان بگویید که به رفتارش خاتمه دهد و دوست ندارید که این کار تکرار شود چون به هیچ وجه آن را نمی پذیرند.
• دوم: اگر از کار خود دست برنداشت به کودکتان بگویید اگر به کارش ادامه دهد، تنبیه خواهد شد. اخطار و آگاهی دادن از مراحل مهمی به شمار می رود.
•سوم: در آخرین مرحله اگر کودک به خواسته شما عمل نکرد باید تنبیه شود. اما بهتره در مورد چگونگی تنبیه هم اطلاعاتی کسب کنید که خود جای بحث دارد.
کنترل همیشگی از سوی والدین شخصیت کودک را ضعیف می کند. از سوی دیگر اگر کودک به حال خود رها شود یا به ندرت از سوی والدینش راهنمایی شود و همیشه راه خودش را برود نتیجه آن کودکی خواهد بود غیر قابل کنترل، که حرف والدینش هیچ تأثیری بر او ندارد.

تهیه کننده: کهتری
منبع: شناخت رفتار کودکان،ترجمه مریم محنتی، با تغییر

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

دموکرات باشیم یا دیکتاتور؟

دموکرات باشیم یا دیکتاتور؟ در پاسخ به این سئوال باید بگوییم ، حقیقت آن است که در روش های تربیتی نه دموکراسی قابل قبول است و نه دیکتاتوری. بلکه شیوه های والدین باید مقتدرانه و قاطع همراه با نظر سنجی و انتقاد پذیری باشد . شیوه ای که در آن علاوه بر دارا بودن هماهنگی و مشخص بودن برنامه ها از فرزندان نیز در امور مختلف نظر خواهی شده و به نیاز های آنها نیز توجه می شود.

همه پدر و مادرها در تربیت فرزندانشان دوست دارند موفق ترین روش را پیاده کنند. تا هم به موقع انتظارات پدر و مادر را برآورده کنند و حرف شنوی داشته باشند و هم در سنین بالاتر افرادی خودکفا، توانا و با اعتماد به نفس باشند.

اما بهترین شیوه تربیتی کدام است و پدر و مادر در این شیوه چگونه باید عمل کنند. عده ای سخت گیر و قاطع هستند و عده ای بسیار مسامحه گر و منعطف. خوب است، اگر بدانید روانشناسان معتقدند موفق ترین شیوه فرزند پروری روش مقتدرانه است.
والدین مقتدر در خواست های معقولی دارند و بر تبعیت کودک بر این خواسته ها اصرار دارند اما در عین حال آنها صمیمیت و محبت نشان می دهند. صمیمانه به نقطه نظرات فرزندان گوش می دهند و در تصمیم گیری خانوادگی، مشارکت را ترغیب می کنند.
والدین مقتدر در خواست های معقولی دارند و بر تبعیت کودک بر این خواسته ها اصرار دارند اما در عین حال آنها صمیمیت و محبت نشان می دهند. صمیمانه به نقطه نظرات فرزندان گوش می دهند و در تصمیم گیری خانوادگی، مشارکت را ترغیب می کنند. فرزندان آنها هم اعتماد به نفس خوبی دارند، شاد و سرحالند، در رویارویی با تکالیف جدید دارای قدرت سازگاری و مسأله گشایی هستند و بسیار یاری گرانه عمل می کنند.

چرا تربیت مقتدرانه این قدر موثر است؟ چون کنترل های اعمال شده منصفانه و معقول است و توهین و تحقیر را به همراه ندارد. ضمن آنکه این انتظارات با توانایی فرزندان تطابق داشته و احساس شایستگی را در آنان به وجود می آورد. انتظارات جدی اما مناسب که با توضیحات همراه است. به کودکان کمک می کند تا رفتارهای خویش را در برابر معیارهای معقول ارزیابی کنند.

در نتیجه عزت نفس بالا در این کودکان به انتساب های تسلط گرا منجر خواهد شد. به این منظور که در این نوع کنترل افراد موفقیت های بالا را از توانایی خود می دانند و معتقدند با تلاش جدی می توان آن را تقویت کرد. و شکست ها را دارای علل قابل کنترل مثل تلاش ناکافی و دشواری امتحان که امکان تغییر در آن وجود دارد نسبت می دهند.

در حالی که در شیوه های تربیتی از نوع دیگر، عده ای از کودکان وجود دارند که دچار درماندگی آموخته شده هستند. آنها شکست خود را به توانایی نسبت داده و در مواقع موفقیت عواملی مثل شانس را عامل می دانند. در حالی که میزان توانایی و تلاش را ثابت می دانند، در مواقع چالش برانگیز فکر می کنند شرایط از کنترل آنها خارج است. احساس حقارت نموده و ناامید می شوند.
کودکان را ترغیب کنید به اینکه باور کنند می توانند با تلاش بیشتر بر شکست چیره شوند.
کودکان درمانده والدینی دارند با معیارهای رفتاری بسیار عالی و انتظارات دقیق و گاه خارج از توان فرزند. که هیچ تشویقی را برای افزایش تلاش جدی و به کارگیری توانایی به کودکان خود ارائه نمی دهند و به آنان القاء می کنند که «تو نمی توانی، بهتره کنار بگذاری»

بدانید: کودکان را ترغیب کنید به اینکه باور کنند می توانند با تلاش بیشتر بر شکست چیره شوند. دشواری تکالیف و وظایف را در حدی تنظیم کنید که گاه شکست را تجربه کنند اما با تشویق و ارائه جملات "می توانی، جدی تر تلاش کن و..." توانایی خود را باور نموده و سپس با کسب موفقیت مشوق های قوی دریافت کنند.

تبیان- فهیمه کهتری

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

چند مهارت حل اختلاف خانوادگي



نويسنده:حميدالله شريفي

باوجود همدلي، همفكري، يگانگي و فضاي مهر و محبت در خانواده، گاهي اختلاف میان دو نفر كه باهم زندگی می کنند امر خيلي غير عادي نيست چون طرز فکر افراد در برخي موارد باهم متفاوت خواهد بود. براي نزديك نمودن سطح ديدگاه برخي مهارت هاي ساده وجود دارد كه توجه به آنها مي­تواند گل­هاي گلستان زندگي هميشه شكوفا باشد و رنگ كدورت­ها از سفره زندگي قشنگ زوج­ها براي هميشه از بين برود. اين روشها عبارتند از:

مهارت شناخت همسر



به دليل ويژگيهاي خاص دوره جواني،‌ از جمله جاذبه هاي طبيعي، نياز داشتن به همديگر، و ارضاي غرايز جنسي، عاطفي و هيجاني؛ پيوند عاشقانه بين دختر و پسر به آساني شكل مي­گيرد، عشق سبب مي­شود كه زوجين ايثارگرانه نسبت به همديگر قدم به پيش بگذارد.اما نكته مهم اين است كه كوتاه كردن مسير شكل گيري عشق و سرعت شكل گيري آن، موجب مي­شود كه برخي مسائل مهم ناديده گرفته شود به همين دليل در جامعه شاهد اختلافات عاشقاني هستيم كه تا ديروز براي همديگر فدا مي­شدند و امروز سايه همديگر را با تير خلاص مي­زنند، و بدين ترتيب خانواده نوپا را تا مرز خطر از هم­پاشيدگي سوق مي­دهند، بدين جهت دقت كنيم كه پيش از انتخاب نمودن و عاشق شدن، گزينه مورد نظر را خوب بشناسيم بعد تيك مثبت بزنيم، اگر گزينه مورد نظر ويژگيهاي چون هم شأن بودن، اصالت خانوادگي،‌ تدين و تعهد اخلاقي، مسئوليت پذيري، و بلوغ عقلي، اجتماعي و شناختي را ندارد گزينش نكنيم. بنابر اين براي اينكه در مراحل بعدي دچار اختلاف شديد نشويم ضروري است درانتخاب شريك زندگي دقت نماييم.

مهارت هاي ارتباطي را بياموزيم.



چگونه با همسر و فرزندان خود ارتباط برقرار می‌کنیم؟ به لحن صدا ، نوع کلمات و رفتار خودمان در موقع برقراری ارتباط با آنها دقت کرده‌ایم؟ حرف مثبت، سخن زيبا،‌ ديدن ويژگيهاي خوب همسر و توصيف آنان در شكل گيري شخصيت و اعتماد به نفس خانواده و استحكام آن بسيار مؤثر است. شايد برخي از ما عادت كرده است كه در برابر صفات و رفتارهاي عالي ديگران با حالت بي اعتنايي و يا سكوت، ناديده مي انگاريم در حالي توجه نداريم كه بي توجهي به خوبي­ها اولا سبب كم ارزش دانستن آن تلقي خواهد شد و ثانيا موجب خودپنداره منفي در افراد مي­شود. در حالت عادي مي توانيم به جاي ديدن ضعف­ها، قوت­ها و توانايي­ها را ببينيم. و در زماني ناراحت و عصباني هستيم با آرامش سخن گفتن، و كلمات را سنجيده بيان كردن، هرچند سخت است اما براي زندگي بهتر به اين دو مهارت نياز داريم. و با تمرين قابل اعمال است.



مهارت احترام گذاشتن به همديگر



مچ شدن خودماني بودن به معناي توجه نكردن به حرمت و شخصيت نيست بلكه به معناي احترام كردن متقابل به همديگر است. در سايه زندگي مشترك، شناخت عميق تري پيدا مي­كنيم و نوع نگاه صميمانه تري نسبت به همسر و فرزندان شكل مي­گيرد. در اين موقعيت­ها با حفظ احترام متقابل مهارتي را به كار مي­گيريم كه در مسير حل مشكلات كمك خواهد نمود. احترام گذاشتن به افراد خانواده در واقع مخالف تحقير نمودن و توهين كردن است، توهين و تحقير كردن بدترين سمي است كه ستون فقرات استحكام خانواده را شكننده مي­كند.

مهارت مسئولیت­ پذیري



چقدر به مسئوليت­هاي مان به عنوان همسر، پدر، مادر آگاهي داريم؟ آيا مسئوليت يك پدر تنها تأمين نيازهاي جسمي فرزندان است؟ آيا مسئوليت همسر تنها تهيه وسائل آسايش بدني خانواده است؟ آيا وظيفه مادر تنها مراقبت، نگهداري و تغذيه اطفال است؟ به نظر مي­رسد بطور كلي علاوه بر اينكه تأمين نيازهاي جسماني خانواده، وظيفه زوجين است، تربيت كودكان،‌ تأمين نيازهاي رواني، عاطفي،‌شناختي، اجتماعي، هنري، اخلاقي، و ديني هم از وظايف خانواده است.بنابر اين به میزانی که در زندگی مشترک از مسولیتهای خود شانه خالی می‌کنیم فاصله­ها بيشتر مي­شود و اختلافات بین فردی افزوده مي­گردد.
رو راست بودن
تطبيق گفتار و كردار،‌ و همخواني انديشه و عمل در ضمن اينكه نشان دهنده صداقت فرد يكرنگي فرد را نشان مي­دهد زندگي را پايدار مي­كند،‌ اعتماد افراد را نسبت به همديگر افزايش مي­دهد، مجالي بروز دروغگويي را از بين مي­برد و در نهايت بی‌اعتمادی ، سوءظن دو رويي و نفاق از و اختلاف از درون خانه زدوده خواهد شد.
فكر قهر كردن را از خود دور كنيم
ضرب المثل است كه تا تلخي نباشد قدر شيريني را نمي­دانيم اما سعی کنیم تلخي قهر را نچشيم،چون اولين دلگيري و قهر در زندگي،‌ مسلما شروع قهر است اما تضميني وجود ندارد كه آخرين قهر هم باشد. قهر کردن به معناي قطع ارتباط موقتي است اما هيچ پشتوانه منطقي وجود ندارد كه اين قطع ارتباط، «موقتي باشد»، مي­گويند كوه از اولين سنگ ريزه ها تشكيل مي­شود، بنابر اين سزاوار نيست كه با قهر كردن اولين ريزه سنگ تخريب را به شيشه همدلي بزنيم. به جاي قهركردن تلاش كنيم راهی برای استحكام ارتباط پيدا كنيم.
پس با انتخاب شريك زندگي مناسب، داشتن مهارت ارتباطي، احترام گذاشتن به همديگر، مسئوليت پذيري، صداقت داشتن، و قهرنكردن مي توانيم زندگي آرام،‌ بانشاط و شادابي را در خانه تجربه كنيم.


برگرفته از وبلاک روانشاسی

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

ده رفتار مناسب به جای تنبیه بدنی


ده رفتار مناسب به جای تنبیه بدنی



بعضی از والدین آخرین راه چاره را در تربیت فرزندان ، تنبیه بدنی می دانند؛ اما همواره به جای تنبیه و اعمال خشونت راه بهتری هم می توان پیدا كرد. چون تنبیه بدنی عوارض متعددی در رفتار و روحیه فرزند شما به جای خواهد گذاشت. حتی اگر بسیار به ندرت كودك خود را تنبیه می كنید، حتماً این مطلب را مطالعه كنید...
بسیاری از والدین عمداً دست به تنبیه بدنی نمی زنند. معمولاً هنگامی این رفتار از بزرگترها سر می زند كه كنترل خود را از دست بدهند یا احساس ناامیدی كنند.
ممكن است بابا به خاطر این كه سه بار از كودك خواسته تلویزیون را خاموش كند و او توجهی نكرده عصبانی شود و كتكش بزند. یا وقتی پسر كوچولوی چهار ساله به وسط خیابان می دود شاید مامان او را بزند تا حواسش بیشتر جمع باشد.

همه پدر و مادرها می دانند كه گوش نكردن كودك به حرف آنها چقدر ناراحت كننده است؛ نگرانی و دلهره از به خطر افتادن سلامت بچه هم به همین صورت. مادری كه گفتیم، از این كه پسرش دوباره به وسط خیابان بدود و مثل این دفعه شانس نیاورد! خیلی نگران است.

اكثر والدین حداقل یك بار فرزندشان را تنبیه بدنی كرده اند یا احساس كرده اند او یك كتك مفصل لازم دارد. اما به راستی چرا این تعداد از پدر و مادرها از تنبیه بدنی استفاده می كنند؟ شاید بگویید: چون مؤثر است. ولی واقعیت این است كه اگر تنبیه بدنی مؤثر باشد فقط و فقط در كوتاه مدت تأثیرگذار است.

مادر سمیرا كوچولو گهگاه او را تنبیه بدنی می كند، ولی آن سوی ماجرا اینست که ، مربی او در مهدكودك مرتب باید مراقبش باشد تا بچه های دیگر را آزار ندهد!
در سال 2002 یك تحقیق وسیع در مورد آثار و عوارض تنبیه به عمل آمد. خانم «الیزابت تامسون» از مركز ملی كودكان فقیر در دانشگاه كلمبیا، اطلاعات گردآوری شده طی 62 سال را مورد بررسی قرار داد و دریافت كه: هر قدر كودك بیشتر تنبیه شود احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه در او بیشتر می شود. ضمناً چنین كودكی بیشتر رفتارهای نادرستی مثل دروغگویی ، حقه بازی و آزار و اذیت دیگران را از خود نشان خواهد داد. كودكانی كه با تنبیه بزرگ شده اند كمتر درست و نادرست را از هم تشخیص می دهند، و در غیاب والدین خود بیشتر از سایر بچه ها رفتارهای نادرست و بی ادبانه انجام می دهند.
یكی از مادران كه معمولاً فرزندش را تنبیه بدنی می كند می گوید: «بچه من موقعی رفتارش درست است كه او را تنبیه می كنم. اما راستش، نمی دانم رفتار درست او به خاطر ترس است یا این كه واقعاً خوب و بد را از هم تشخیص داده است.»

پس چه باید كرد؟ آیا جایگزین مناسبی به جای تنبیه بدنی وجود دارد؟ رفتارهایی كه در ذیل آورده شده با این اعتقاد فهرست شده كه یك كودك سزاوار احترام است، حتی وقتی رفتارش آنگونه كه باید نیست.

سعی كنید در رفتارتان ملایم و مهربان باشید. وقتی تن (TONE) صدایتان عادی و طبیعی باشد كودك بهتر حرفتان را می شنود.
كمی تأمل كنید. یك مكث كوتاه در عكس العمل و اندكی صبر هنگام هیجان، می تواند گره گشا باشد. چه اشكالی دارد كه بگوییم: «الآن برای مواجهه و حل این مسئله خیلی ناراحت هستم و موقعیت مناسب نیست. بعداً در موردش صحبت می كنیم.»
به او بیاموزید. به جای مجازات او به خاطر كار نادرستش، كار درست را به او یاد بدهید. مثلاً بگویید: «وقتی اسباب بازی هایت را در اتاق پذیرایی رها می كنی من این كارت را نمی پسندم. دوست دارم دفعه بعد آنها را در كمد بگذاری.»
مثبت باشید. به جای آنكه بگویید :«چند مرتبه باید به تو بگویم كه دندانهایت را مسواك بزنی؟!» می توانید بگویید : «دندان های قشنگت را مسواك بزن كه همین طور قشنگ بماند. بعد منو خبر كن كه بعد از تو مسواك بزنم.»

«توضیح» به جای «تهدید». می توانید با یك توضیح مختصر، علت زشتی رفتار او را روشن كنید تا در ذهنش دلیلی برای تغییر رفتار داشته باشد.
از عصبانیت دوری كنید. به جای تمركز روی اشتباه یا رفتار نادرست كودك، كه شما را برای هیجان و عكس العمل احساسی آماده می كند، از هر یك از موارد خطای فرزندتان به عنوان موقعیت خوبی جهت راهنمایی او و فراگیری استفاده كنید.
انگیزه بدهید. به او با جملات خاصی انگیزه بدهید و صحبت های تشویق كننده داشته باشید.
انعطاف پذیر باشید. وقتی كودك می پرسد: «می تونم این برنامه تلویزیون رو تا آخر ببینم، بعد بریم بیرون؟» منطقی باشید. اگر فرصت دارید، به درخواستش جواب مثبت بدهید. بدین ترتیب كودك رفته رفته با هنر گفتگو و مذاكره آشنا می شود.

از لجبازی و زورآزمایی بپرهیزید. هیچ كاری مخربتر و بی فایده تر از زور آزمایی با فرزند نیست. او را به همكاری كردن تشویق كنید. مثلاً می توان گفت : «من مشكلی دارم. من دوست دارم تو پیراهن تمیزی بپوشی ولی می بینم كه تو بازهم همون قبلی رو می پوشی. به نظرت چطور می شه این مسئله رو رفع كرد؟». وقتی مشكل را با كودك در میان بگذارید احتمالاً بیشتر علاقه مند می شود كه در حل آن كمك كند و با شما همكاری كند.
زیرك باشید. اگر عملكرد فعلی شما اثر ندارد با زیركی راه دیگری پیدا كنید. تغییر خط مشی شما آسان تر است تا این كه همیشه بخواهید اول او تغییر كند. از خودتان بپرسید: «چه كار دیگری می توانم بكنم تا او را به عكس العمل بهتری ترغیب كند؟»
نكته: در رابطه با مجازات كودك این سه قاعده را به یاد داشته باشید:
- هنگام عصبانیت از مجازات بپرهیزید.
- برای تلافی كردن یا انتقام گرفتن، مجازات نكنید.
- همیشه مجازات شدیدتر، مجازات بهتر نیست.
منبع: اینترنت

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

مروری بروضعیت اطفال در افغانستان


مروری بروضعیت اطفال در افغانستان

اطفال در افغانستان از جمله گروپ های آسیب پذیر بوده در جریان جنگ های سه دهه بیشترین صدمه به زنان و اطفال اینکشور وارد گردیده و هنوز هم بعد از جنگ از جمله گروپ آسیب پذیر در افغانستان به شمار میروند. بر اساس احصائیه (57) درصد نفوس در افغانستان را افراد پایینتر از سن (18) سال تشکیل میدهد و همین اکنون بیشترین صدمه در شرایط کنونی به اطفال وارد شده و هم پیامد های سه دهه تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم بالای آنها دارد. وضعیت و موقف اجتماعی این کودکان در افغانستان مختلف بوده (23) نوع آسیب پذیری اطفال اینکشور را تهدید میکند. مسأله جنسیت، موقف اجتماعی، سطح فقر در خانواده ها، سطح پایین سواد والدین، مرگ و میر کودکان، معلولیت و معیوبیت آنها از جمله عوامل تقویه کننده این آسیب پذیری ها میباشد که در ذیل به آن اشاره میکنیم:
- (57) درصد نفوس کشور را افراد پایینتر از سن (18) تشکیل میدهد.


- (60000) طفل تنها در شهر کابل مصروف کار های شاقه هستند. – (65000) طفل معتاد به مواد مخدر بوده که با آمدن مهاجرین از کشور های همسایه و بیکاری به تعداد آن افزوده میشود.
- (200000) طفل در اثر جنگ ها و ماینها معلول و معیوب گردیده اند.
- در حدود (10000) طفل در پرورشگاه های تحت پوشش دولتی و خصوصی به سر می برند در حالیکه بیشتر از (80) درصد آنها یتیم نبوده و به اثر مشکلات اقتصادی به شیوه ها و اشکال مختلف شامل این پرورشگاه ها شده اند.

- در حدود (75000) طفل هنوز هم در قید گروپ های مسلح غیر مسوول قرار دارد. علاوه بر این
اطفال متخلف از قانون
اطفال عودت کننده، مهاجرین و بیجا شدگان داخلی
اطفال کوچی ها
اطفال کارگر
قاچاق اطفال
ختطاف اطفال
استفاده های فزیکی و جنسی
ازدواج های قبل از وقت
و ازدواج های اجباری از جمله مشکلاتی است که اطفال در افغانستان مواجه با آن است
این وضعیت در حالیست که افغانستان در سال (1994) به میثاق بین المللی حقوق اطفال پیوسته است و بر علاوه تعهداتی را بر اساس قانون اساسی کشور در قبال اطفال اعلام نموده است.

ماده (54) قانون اساسی افغانستان در مورد حمایت از اطفال چنین بیان میدارد:
«خانواده رکن اساسی جامعه را تشکیل میدهد و مورد حمایت دولت قرار دارد. دولت به منظور تأمین سلامتی جسمی و روحی خانواده، بالاخص طفل و مادر، تربیت طفل و مادر، تربیت اطفال و برای از بین بردن رسوم مغایر با احکام دین مقدس اسلام تدابیر لازم اتخاذ میکند.» کنوانسیون حقوق طفل یگانه سند بین المللی در راستای تأمین حقوق طفل میباشد که (193) کشور این سند معتبر بین المللی را به رسمیت شناخته و آنرا تائید نموده اند.
اعلامیه جهانی حقوق کودک و پروتوکول های اختیاری (ضمیمه میثاق بین المللی حقوق اطفال)، پروتوکول اختیاری در مورد فروش کودکان، فحشای کودکان و فلم های غیر اخلاقی کودکان و پروتوکول اختیاری در مورد مشارکت کودکان در درگیری های نظامی، متمم کنوانسیون حقوق کودکان سال (2002) از جمله اسناد بین المللی دیگریست که دولت ها را به اتخاذ تدابیر ویژه برای حمایت از اطفال فرا میخواند.
تا هنوز که از تصویب اعلامیه، تعهدات دولت افغانستان و کنوانسیون حقوق طفل (14) سال می گذرد هیچنوع راپور از وضعیت اطفال کشور به کمیته راپور دهی سازمان ملل ارائه نشده است که میتوان عدم ارسال راپور وضعیت اطفال را یکی از عوامل عمده مشکلات اطفال در افغانستان دانست. این در حالیست که کشور های همسایه، منطقه و جهان در سال اول تعهد و پیوستن به کنوانسیون حقوق طفل در هر (5) سال راپور وضعیت اطفال را به سازمان ملل ارائه میکنند و بعد از طریق همین سازمان و سازمان های دیگر موضوعات مربوط به حیات اطفال از طریق دولتها و از طریق ادارات ملل متحد و همچنان از طریق (ان جی او) های بین المللی و نهاد های مدنی و مستقل مورد توجه قرار میگیرد.

در افغانستان اطفال در (5) سال گذشته بعد از جنگ های دراز مدت شاهد پیشرفت ها و تغییراتی در زندگی شان بوده اند اما این تغییرات در قدم اول همه شمول نبوده و در قدم دوم با توجه به مشکلات و نیازمندی های اطفال قابل لمس و اندازه گیری نمیباشد. به صورت عموم افغانستان یک کشور سنتی است و پیروی از عنعنات و رسم و رواج های متعدد در بسیاری حالات اطفال را در معرض آسیب پذیری بیشتر قرار میدهد.
در شهر ها با اینکه اطفال از فرصت های بیشتر برای دسترسی به تعلیم و تربیه و صحت برخوردار اند و فامیل ها بیشتر ترجیح میدهند تا اطفال شان درس بخوانند، با توجه به کثرت نفوس، عدم دسترسی به اشتغال و تأمینات اجتماعی، مهاجرت های دوامدار و گسترده از دهات به سوی شهر ها؛ اطفال بازهم بیشتر از بزرگسالان آسیب پذیر میگردند. تعداد مکاتب و سهولت های تعلیمی متناسب به نیازمندی نبوده، شمار اطفال کارگر و اطفال گدا روبه افزایش است. اطفال فرصت کمی برای تفریح و سر گرمی دارند. رقم بالای بیسوادی به خصوص در میان مادران باعث گردیده است که اکثر والدین تصویر روشن از روش های تربیت و پرورش اطفال نداشته باشند، بر علاوه خشونت در برابر زنان در خانواده ها نیز در حال رشد است که این دو عامل اخیر به گسترش خشونت در برابر اطفال کمک نموده است و اطفال در نتیجه محیط خانه، مکتب و اجتماع به خشونت مواجه اند.

با وجود این همه دشواری ها و اندک امکانات و پیشرفت ها هنوز هم در حدود (300) مکتب بروی اطفال به اثر تهدیدات مخالفین دولت یا بسته گردیده است و یا به آتش کشیده شده اند که در حدود (250) هزار طفل واجد شرایط از حق تعلیم و تربیه محروم ساخته شده اند. مراجع مطمئین برای دسترسی به ارقام وجود ندارند، تعیین فیصدی نفوس اطفال، سن اطفال و سایر مواردی که نیاز به ارقام دارد معمولاً به شکل تخمینی ارائه میگردد. اطفال نیازمند به مراقبتهای ویژه مانند اطفال معیوب کمتر مورد توجه قرار گرفته اند و معمولاً برنامه ریزی ها و پلان های ملی و محلی نیازمندی های ویژه این دسته از اطفال را مورد توجه جدی قرار داده است. با وجودیکه ستراتیژی ملی اطفال دارای معلولیت از طرف کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان به وزارت محترم کار و امور اجتماعی تهیه و ارسال گردیده هنوز هم اطفال دارای معلولیت از مشکلات چون خشونت ها، توهین و تحقیر، عدم دسترسی تعلیمات همه شمول حتی مورد خشونت نه تنها اطفال بلکه بزرگسالان قرار میگیرد.
دولت بمنظور:«به همین شکل در ماده (53) قانون اساسی کشور چنین ذکر گردیده است: تنظیم خدمات طبی و مساعدت های مالی برای بازماندگان شهداء و مفقودین و برای بازتوان معلولین و معیوبین و سهمگیری فعال آنها در جامعه مطابق احکام قانون تدابیر بازم اتخاذ مینماید دولت حقوق متقاعدین را تضمین نموده و برای کهن سالان، زنان بی سرپرست، معیوبین و معلولین و ایتام بی بضاعت مطابق احکام قانون کمک لازم به عمل می آورد.

در قانون اساسی کشور بطور مشخص روی مسأله کار اطفال بصورت تحمیل کار اجباری ممنوع است، سهمگیری فعال:«صریح در ماده (94) قانون اساسی ذکر گردیده است: در حالات جنگ، آفات و سایر حالاتی که حیات و آسایش عامه را تهدید کند، از وجایب ملی هر افغان میباشد. تحمیل کار بر اطفال جواز ندارد.
با وجودیکه کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان تلاش دارد تا دولت پروتوکول های سازمان بین المللی کار یا (ILO) را به رسمیت بشناسد و آنرا تطبیق نماید تا باشد که از کار شاقه اطفال و بدترین نوع کارهای در معرض خطر جلوگیری صورت گیرد. هنوز هم (65000) طفل تنها در شهر کابل مصروف دستفروشی، قالین بافی و کارهای شاقه دیگر مصروف هستند که در زمان کارآنها به ساعات کار، سن استخدام و مختل شدن پروسه تعلیم و تربیه آن هیچنوع توجه صورت نگرفته است.
در مورد حق طفل برای دسترسی به تعلیم و تربیه نیز در ماده (34) قانون اساسی تذکر به تعلیم حق تمام اتباع افغانستان است که تا درجه لیسانس در:«عمل آمده است موسسات تعلیمی دولتی رایگان از طرف دولت تأمین میگردد. دولت مکلف است به منظور تأمین متوازن معارف در تمام افغانستان، تأمین تعلیمات متووسطه اجباری، پروگرام های مؤثر طرح و تطبیق نماید و زمینه تدریس زبانهای مادری را در مناطقی که به آنها تکلم میکنند فراهم نماید.

بتأسی از ماده فوق، قانون رسیدگی به تخلفات اطفال از طرف دولت غرض تأمین حقوق آنعده اطفالیکه در تعارض با قانون اند، نافذ ساخته شده است.
ولی وضعیت اطفال در مراکز اصلاح و تربیت قابل تشویش است هنوز هم در بیشترین ولایات اطفال در خانه های شخصی که به کرایه گرفته شده اند به سر می برند در حالیکه مرکز اصلاح منحیث خانه دوم اطفال از امکانات حد اقل معیارهای مرکز اصلاح باید آراسته میبود حتی از راپور های خشونت، لت و کوب و استفاده های فزیکی از این مراکز گزارش داده شده است.

بر علاوه در این اواخر ستراتیژی اطفال در معرض خطر از طرف وزارت کار و امور اجتماعی و شهدا و معلولین ترتیب و از طرف دولت تصویب گردیده است که میتواند از جمله اسناد ملی در راستای تأمین و حمایت از حقوق اطفال محسوب گردد.
پیشنهادات:
دولت ها مکلف اند تا در اعاده حقوق اطفال در جامعه باید به نکات ذیل توجه بیشتر مبذول دارد:
–بوجود آمدن اصلاحات در قوانین برای حمایت، انکشاف و بهبود اطفال.
- تطبیق و تهیه ستراتیژی ها، پلانها و برنامه های آگاهی دهی حقوق اطفال.
–توجه بیشتر در رابطه به برنامه های آگاهی دهی از طریق تلویزیون ملی روی مضوعات محو خشونت علیه اطفال، احترام به شخصیت طفل، منع کارهای شاقه برای اطفال، تدویر برنامه ها و پروگرام های مؤثر برای اطفال دارای معلولیت.
-حمایت اطفال قربانی، یتیم و بی سرپرست، معتاد مواد مخدر و اطفال کارگر از طرف دولت.
-رعایت و احترام حقوق طفل در خانواده ها، اجتماع و مکاتب.


نجیب الله ببرک زی محصل پوهنحی ژورنالیزم پوهنتون کابل

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

شادي، برگ برنده روزهاي سخت زندگي

شادي، برگ برنده روزهاي سخت زندگي

شادي خواستني‌ترين و شيرين‌ترين احساس بشر است.همه درجست‌وجوي آن هستند و كيفيت زندگيشان را براساس ميزان شاديشان مي‌سنجند. بنابراين انگيزه بسياري از رفتارهاي ما شاد شدن است و حتي زماني كه بيمار هستيم يا مشكلي داريم، مي‌خواهيم اين مسائل بر طرف شوند تا زمينه شادي فراهم شود. اما بدانيد كه شاد بودن هميشه آسان نيست، شاد بودن مي‌تواند يكي از بزرگترين مبارزات ما در صحنه زندگي باشد. مي‌تواند تمام پافشاري‌ها، انضباط فردي و تصميماتي كه براي خود فراهم آورده‌ايم را مخدوش كند.

شاد بودن يا نبودن تنها در دستان خودتان است. شادي چيزي است كه هر كس بايد آن را درون خود بجويد. شايد مسائل بيروني، اطرافيان، حرف‌ها و شوخي‌هاي افراد خانواده به‌صورت كوتاه مدت در شما شادي ايجاد كند اما اين شادي دوام زيادي ندارد، شادي در قلب وجود دارد.
براي شاد زيستن بايد خود را با محيط تطبيق داد و اهداف مشخصي را دنبال كرد. مسئوليت‌پذيري يكي از عواملي است كه در شادي تاثير‌گذار مي‌باشد. اگر مسئوليت را با رغبت بپذيريد زندگي آنقدرها سخت نخواهد شد.

اگر بيماري خود و يا اطرافيان‌تان و يا عوامل ديگر را عامل غمگيني‌تان مي‌دانيد، بدانيد كه زندگي انسان‌ها پر از اتفاقات خوب و بد است.
آبراهام لينكلن گفته است اغلب مردم تقريباً به همان اندازه شاد هستند كه انتظارش را دارند؛ در واقع آنچه در زندگي ما رخ مي‌دهد آنقدرها تعيين‌كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما به آن رخداد‌هاست كه نقش تعيين كننده‌اي دارد. ممكن است يك فردي كه بيمار است اين طور به بيماري‌اش نگاه كند كه اين پيشامد منجر به كشف قابليت‌هاي تازه وي خواهد شد، فرصت بيشتري براي مطالعه و تفكر عميق دارد، بيشتر قدر سلامتي خود را مي‌داند و مي‌تواند با ژرف‌نگري بيشتري به همه پديده‌ها بنگرد. در مقابل، فرد ديگر واكنش متفاوتي نشان دهد. اشك بريزد، از زمين و زمان گله‌مند باشد و يا خودكشي كند.
بنابراين در برابر يك موقعيت يكسان يكي بدبختي را مي‌بيند و ديگري فرصت‌هاي تازه را.اين خود ما هستيم كه تصميم مي‌گيريم چگونه تحت‌تأثير قرار بگيريم. شاد‌ترين افراد مصايب و سختي‌ها را به منزله تجارب با ارزش قلمداد مي‌كنند و مي‌دانند كه اين آزمايش‌هاي سخت از آنها انسان‌هاي آبديده‌اي خواهد ساخت.
از آن جايي كه انسان افكار و انديشه‌هاي خود را بر مي‌گزيند پس طبيعتاً تعيين‌كننده ميزان شادي خويش است. براي شاد بودن بايد بر افكار شاد تمركز كنيم، اما ما غالباً بر عكس عمل مي‌كنيم. اغلب تعريف‌ها و تمجيد‌ها را ناشنيده مي‌گيريم اما مدت‌ها حرف‌هاي ناخوشايند را در ذهن خود نگه مي‌داريم.
بدانيد لازمه شاد زيستن، جست‌وجوي زيبايي‌ها و خوبي‌هاست. يكي زيبايي منظره را مي‌بيند، ديگري كثيفي پنجره را. اين شما هستيد كه انتخاب مي‌كنيد چه چيز را ببينيد و به چه چيز بينديشيد.

به‌طور كلي افراد شاد 4خصلت مشترك دارند.

اعتماد به نفس 2- توانائي كنترل خود 3- خوشبيني 4- برون‌گرائيمشكلات، آرزوها و مشغوليت‌هاي ذهني هميشه دنبالمان هستند. منتظريم كه به نتيجه برسند و بعد از آن شادي و آرامش دروني را در زندگي به‌دست بياوريم. مثلاً مي‌گوييم اين يكي كه تمام شود ديگر راحت مي‌شوم، به اينكه برسم، ديگر آرامش پيدا خواهم كرد. اين جور خواسته‌ها هستند كه منجر مي‌شوند هيچ وقت به شادي واقعي نرسيم چون كم كم خواسته ديگري خودش را نشان مي‌دهد. اگر به‌راستي دنبال آرامش پايدار هستيم شايد بهتر است ديدگاهمان را طوري تغيير دهيم تا داشتن آرامش با رسيدن به اين چنين خواسته‌هايي پيوند زده نشود.

در نظريه تكامل يافته فرويد هر شخصي ساختار شخصيتش به 3‌بخش تقسيم مي‌شود (كودك، بالغ و والد). البته بخش كودك به معني خردسالي نيست آن قسمت از شخصيت كه به‌دنبال احساسات، عواطف، شادي و خشم است. شادي و خشم ذاتي نه اكتسابي، بخش كودك در شخصيت ما وجود دارد كه شادي‌آفرين است و اصولاً اين امر بستگي به سن ندارد. دقيقاً يك مرد و زن 70 ساله هم با فعال نمودن اين بخش مي‌توانند شاد بودن را احساس كنند. اگر كسي اين بخش از وجودش فعال نباشد، دلمرده و افسرده مي‌شود. پس شادي را بايد در بخش كودك درون خود يافت.

انواع خنده:1 - خنده ذاتي يا دروني 2-‌خنده مصنوعي يا اكتسابيخنده دروني مربوط به عملكرد شادي كودك درون ما مي‌شود. مگر اينكه بخواهيم لبخند اكتسابي بزنيم. مثلاً درعين ناراحتي مجبور به لبخند زدن باشيم و سعي كنيم خود را شاد نشان دهيم. در حقيقت خنديدن نوعي ابراز هيجان و شادماني است.

نقش اوقات فراغت در شادي
تفريح تاثير زيادي بر همه جنبه‌هاي سلامتي و به‌خصوص بر عاطفه مثبت و نيز بر سلامت رواني و جسمي و تا اندازه كمتري بر خود شادي دارد. مهم‌ترين فوايد، از ورزش و تمرين و از گروه‌هاي تفريحي دست جمعي حاصل مي‌شود.
ورزش فيزيكي سريع‌ترين راه رسيدن به خلق خوب است و اگر مرتب انجام شود منافع و مزاياي آن بالاتر از رفع افسردگي‌هاي خفيف بوده و طول زندگي را افزايش مي‌دهد. معلوم شده موسيقي روش آسان ديگري است كه به ايجاد خلقيات مثبت منجر مي‌شود.

نقش كار، ثروت و مذهب در شادي
اكثر افراد در هنگام اشتغال به كار خوشحال‌ترند و از لحاظ سلامت جسمي و رواني در وضع بهتري قرار دارند. برخي از كارها بيشترين رضايت را ايجاد مي‌كنند.
شأن شغل يكي از عوامل رضايت شغلي به شمار مي‌رود و شامل حقوق، مرتبه، سطح مهارت و شرايط كار. اگر كار شامل تنوع، مهارت، خودمختاري و انجام تكاليف معني‌دار باشد، لذت بخش‌تر است. به‌طور كلي طول عمر افرادي كه به كار ادامه مي‌دهند بيشتر است.ثروت مطمئناً يك مقياس براي شادي نيست و گروه‌هاي اجتماعي و ملت‌هايي كه توسعه يافته هستند، رابطه ضعيفي با شادي دارند. با توجه به اينكه ما پول را براي اموري كه علاقه داريم صرف مي‌كنيم و به خاطر اينكه ما تصور مي‌كنيم پول باعث لذت ما مي‌شود به غلط استنباط مي‌شود كه پول عامل اصلي شادي است.
مذهب آثار مثبتي بر سلامت ذهني، خصوصاً بر سلامت وجودي دارد، اما بر شادكامي كلي، بهداشت جسم و روان نيز اثر دارد.
فعاليت‌هاي مذهبي، هيجانات مثبت قوي ايجاد مي‌كند. مراسم و مناسك مذهبي نيز احساسات جامعه‌پسند توليد مي‌كنند و با حضور ديگران وحدت ايجاد مي‌شود.

طرز تفكر و شاد بودن
ما اگر تفكر مثبت داشته باشيم، مطمئناً مي‌تواند در شادي ما تاثير‌گذار باشد و متقابلاً تفكر منفي نيز شادي را دور مي‌كند ولي به‌نظر مي‌آيد كه بهتر از خوش بين يا بدبين بودن واقع بين بودن است كه در اين صورت مي‌توان عملكردي متعادل و درست داشت.اگر با دقت احوال انسان‌هاي شاد و ناشاد را بررسي كنيم، متوجه مي‌شويم كه اندوه، متاعي شيطاني و شادي هديه الهي است. از ابتداي تمدن بشر غم و اندوه مايه توقف و انزجار و شادي و نشاط عامل تحرك و نظم بوده است.
انسان از اندوه و غم و تاريكي مي‌گريزد و به شادي و نور پناه مي‌برد. شاد زيستن آرزوي ديرينه آدمي است. دنياي بدون غم، خشم و جنگ سرشار از مهرباني و شادي به‌طور كلي صلح، آرزويي است كه در خلقت و نهاد آدمي است.
شادي يك معجزه دروني و گره‌گشاي بسياري از رنج‌هاست. در ميراث كهن ما ايرانيان، شادي، پديده‌اي الهي محسوب مي‌شود. گفته مي‌شود معجزه زرتشت خنديدن وي در بدو تولد بوده است. پارسيان شادي را آفريده خداوند و اندوه را آفريده شيطان مي‌دانستند. مردم ايران باستان حدود 60 روز از سال را جشن مي‌گرفتند و به ستايش مي‌پرداختند.گذشتگان ما براي ارج نهادن به پيدايش انسان جشن بزرگ نوروز را با شكوهي بسيار زياد بر پا مي‌كردند. ايرانيان سعي مي‌كردند به هر بهانه‌اي روزگار را به شادي و شكرگزاري سپري كنند. پيشينه تاريخي كشورمان نشان مي‌دهد كه نشاط در همه ادوار مورد توجه ايرانيان بوده است.

لازمه شاد بودن چيست؟
لازمه شادي و شاد بودن چيزي نيست جز مثبت انديشي و جست‌وجوي خوبي‌ها و زيبايي‌ها و ايجاد تعادل در زندگي. انسان با نگرش منفي به دنيا چيزي جز روحيه‌اي افسرده، غمگين و حالتي خشمگينانه ندارد و اين نگرش منفي، تخريبگر جامعه است.
همين‌طور كسي كه زندگي متعادلي دارد چه از نظر مالي و چه از نظر رواني، در نهايت مي‌تواند آدم شادي نيز باشد. نبايد فراموش كرد كه رخدادهاي اجتماعي، راه‌حل‌هاي اجتماعي دارد و راهكارهاي جمعي در برخورد با چنين مشكلاتي مي‌تواند بسيار كارساز باشد. به ياد بسپاريم كه پيشگيري كارآمدتر از درمان است.
شادي واقعي آن نوع شادي است كه مكان و زمان در آن تاثيري نداشته باشد مانند ارتباط شادمانه كودكان با يكديگر.
در جامعه غمزده، انرژي افراد صرف برطرف كردن اندوه و ناراحتي شده و ديگر فرصتي براي توليد و توسعه باقي نمي‌ماند. شادي موجب افزايش دلبستگي و علاقه به كشور، فرهنگ، دين و مذهب مي‌شود و انسجام فرهنگي و ملي را افزايش مي‌دهد.



درمان از طريق شادي
دربين درمان‌ها روشي به‌نام شادي‌درماني وجود دارد كه مي‌توان آن را درخصوص افراد سالم و بيماران افسرده با استفاده از افزايش رويدادهاي مثبت زندگي به‌كار گرفت.همچنين شناخت درماني مجموعه پيچيده‌اي از تكنيك‌هايي است كه هدف آن تفسير رويدادها به‌طور واقعي و منطقي است، كه در افراد سالم و بيماران مؤثر است و به‌طور ماهرانه‌اي در برنامه‌هاي افزايش شادي به‌كار رفته است.
همشهري آنلاين